کلمه جو
صفحه اصلی

محادثه


مترادف محادثه : تکلم، سخن گویی، بایکدیگر تکلم کردن، بایکدیگرسخن گفتن

عربی به فارسی

گفتگو , گفت وشنيد , مکالمه , محاوره


مترادف و متضاد

۱. تکلم، سخنگویی
۲. بایکدیگر تکلم کردن، بایکدیگرسخنگفتن


فرهنگ فارسی

سخن گفتن باهم، گفتگو
۱ - ( مصدر ) سخن گفتن با یکدیگر . ۲ - ( اسم ) گفتگو .

فرهنگ معین

(مُ دِ ثِ ) [ ع . محادثة ] (مص ل . ) با هم سخن گفتن .

لغت نامه دهخدا

( محادثة ) محادثة. [ م ُ دَ ث َ ] ( ع مص ) با هم سخن گفتن. ( منتهی الارب ). با یکدیگر حدیث کردن. تحادث. ( یادداشت مؤلف ). گفتگو و مکالمه. ( ناظم الاطباء ). با کس حدیث کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).حکایت و قصه و نقل و داستان آوردن. ( ناظم الاطباء ). || صیقل کردن شمشیر را. ( منتهی الارب ). و منه حدیث الحسن حادثوا هذه القلوب بذکراﷲ؛ ای اجلوها واغسلوا الدرن عنها. ( منتهی الارب ). جلا دادن. بزدودن شمشیر. ( از لسان العرب ). بزدودن. ( زوزنی ). || در اصطلاح متصوفه و عرفا خطاب حق است بنده رادر صورتی از عالم ملک همچنان که ندا فرمودند موسی را از شجره. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از تعریفات ). || معاشرت و مصاحبت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : زبان از مکالمه او در کشیدن قوت نداشتم و روی از محادثه او گردانیدن مروت ندانستم. ( گلستان ).

محادثة. [ م ُ دَ ث َ ] (ع مص ) با هم سخن گفتن . (منتهی الارب ). با یکدیگر حدیث کردن . تحادث . (یادداشت مؤلف ). گفتگو و مکالمه . (ناظم الاطباء). با کس حدیث کردن . (تاج المصادر بیهقی ).حکایت و قصه و نقل و داستان آوردن . (ناظم الاطباء). || صیقل کردن شمشیر را. (منتهی الارب ). و منه حدیث الحسن حادثوا هذه القلوب بذکراﷲ؛ ای اجلوها واغسلوا الدرن عنها. (منتهی الارب ). جلا دادن . بزدودن شمشیر. (از لسان العرب ). بزدودن . (زوزنی ). || در اصطلاح متصوفه و عرفا خطاب حق است بنده رادر صورتی از عالم ملک همچنان که ندا فرمودند موسی را از شجره . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از تعریفات ). || معاشرت و مصاحبت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : زبان از مکالمه ٔ او در کشیدن قوت نداشتم و روی از محادثه ٔ او گردانیدن مروت ندانستم . (گلستان ).



کلمات دیگر: