کلمه جو
صفحه اصلی

متکرر

عربی به فارسی

تکرار شونده , زود زود , مکرر , رفت وامد زياد کردن در , تکرار کردن


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دوبار کرده یا گفته شده : بنائ کلام منظوم بر مقادیری منفصل متکرر مسجع الاواخر نهادند . ۲ - دو دله شونده مردد جمع : متکررین .

فرهنگ معین

(مُ تَ کَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - دوبار کرده یا گفته شده . ۲ - دو دله شونده ، مردد، ج . متکررین .

لغت نامه دهخدا

متکرر. [ م ُ ت َ ک َرْ رَ ] ( ع ص ) مُکَرَّر. رای مهمله. ( از منتهی الارب ). مکرر. ( آنندراج ). نام حرف «را». ( ناظم الاطباء ).و رجوع به مکرر شود. || برگردانیده. ( از منتهی الارب ). برگردانیده و دوباره گرفته. ( ناظم الاطباء ). || دودله شونده. ( آنندراج ). دودله و متردد و بی ثبات. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تکرر شود.

فرهنگ عمید

تکراری.


کلمات دیگر: