مشي , نزديک شدن , خيره نگاه کردن , چشم دوختن , زل زل نگاه کردن , بادقت نگاه کردن , نگاه خيره , نگاه , نظر , نگاه کردن , نگريستن , ديدن , چشم رابکاربردن , قيافه , ظاهر , بنظرامدن مراقب بودن , وانمود کردن , ظاهر شدن , جستجو کردن
نظره
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
مهلت ٠ درنگی در امور ٠ تاخیر و امهال ٠ درنگی و تاخیر در کارها ٠ یا تاخیر کردن ٠ زمان دادن ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
رای تو به یک نظره دزدیده ببیند
ظنی که کمین دارد در خاطر غدار.
چنان به نظره اول ز شخص می ببری دل
که باز می نتواند گرفت نظره ثانی.
نظرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) یکبار نگریستن . (فرهنگ خطی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اللمحة بالعجلة؛ با شتاب نظر افکندن ؛ (از اقرب الموارد) (متن اللغة). لمحة. (المنجد). رجوع به نظره شود. || مهربانی . رحمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). رحمة، گویند:نظره بعین النظرة؛ ای بعین الرحمة. (المنجد). || ننگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || زشتی پیکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سوء الهیئة و زشتی وشنعت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). سوء هیأت . (المنجد). || برگشتگی صورت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متغیر شدن تن و گونه ٔ رو. (فرهنگ خطی ). شحوب . (متن اللغة). || بیهوشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غشیة. (متن اللغة). || ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیبة. (متن اللغة). || هیأت . (اقرب الموارد) (المنجد). || چشم زخم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زیان داشت یا وسوسه ٔ جن و پری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) . || (مص ) نُظِرَ نَظْرَةً (به صیغه ٔ مجهول )؛ پری زده گردیدن . نظر خوردن . نظر خوردن و به حال غشی افتادن . (از متن اللغة).
نظرة. [ ن َ ظِ رَ ] (ع اِ) مهلت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (مهذب الاسماء). درنگی در امور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تأخیر و امهال . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). درنگی و تأخیر در کارها. (ناظم الاطباء). نسئه . (یادداشت مؤلف ). || (مص ) تأخیر کردن . زمان دادن . (از منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۲. شکل، هیئت.
دانشنامه اسلامی
معنی نَظِرَةٌ: مُهلت
ریشه کلمه:
نظر (۱۲۹ بار)