کلمه جو
صفحه اصلی

نگوسار

فرهنگ فارسی

( صفت ) نگونسار : چون محال آمد پدیدار آمدن گم شدن به یا نگوسار آمدن . ( منطق الطیربنقل دکترگوهرین.اسرارنامه )

فرهنگ معین

(نِ ) (ص . ) نک . نگونسار.

لغت نامه دهخدا

نگوسار. [ ن ِ ] ( ص مرکب ) مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند.( برهان قاطع ) ( آنندراج ). رجوع به نگونسار شود : و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده. ( اسکندرنامه خطی ). میاجق را نگوسار بر دار کردند. ( راحةالصدور ). امرای عراق منکوب و خاکسار علم نگوسار بی چاره و در جهان آواره شدند. ( راحةالصدور ). || کنایه از شخصی که از خجالت سر به زیر افکنده باشد. ( از برهان قاطع ). رجوع به نگونسار شود. || سرنگون. نگونسار. برگشته. برگردیده. وارون شده. منکوس. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

= نگونسار

نگونسار#NAME?



کلمات دیگر: