کلمه جو
صفحه اصلی

فضلات

عربی به فارسی

تخت روان , کجاوه , محمل , برانکار يا چاچوبي که بيماران را با ان حمل ميکنند , اشغال , نوزاداني که جانوري در يک وهله ميزايد , زايمان , ريخته وپاشيده , زاييدن , اشغال پاشيدن


فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) یکبار فضل ۲ - باقی مانده چیزی بقیه بازمانده جمع : فضلات فضال ۳ - سرگین پلیدی غایط .
جمع فضله

فرهنگ معین

(فَ ضَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فضله .

لغت نامه دهخدا

فضلات. [ ف َ ض َ ] ( ع اِ ) ج ِ فضلة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فضلة شود.

فرهنگ عمید

= فضله

فضله#NAME?



کلمات دیگر: