گوشه گرفتن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - گرفتن کرانه و طرف لب. چیزی را . ۲ - گوشه گیری کردن انزوا گزیدن اعتزال .
فرهنگ معین
( ~ . گِ رِ تَ ) (مص م . ) گوشه - نشینی کردن .
لغت نامه دهخدا
گوشه گرفتن. [ ش َ / ش ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) گرفتن کرانه و طرف و لبه چیزی. || به یک سو نشستن. ( آنندراج ). گوشه نشینی کردن و خلوت گزیدن. ( ناظم الاطباء ). انزوا گزیدن. منزوی شدن. انزوا جستن. اعتزال. اعتکاف. عکوف. انتباذ. اعتکال. اجتناب. کنجی گزیدن. در از خلق به روی خود بستن :
روم گوشه ای گیرم اندر جهان
مگر خود بزودی سرآید زمان.
چون بلبل و نحل گوشه ای گیر.
یا چو نظامی ز جهان گوشه گیر.
چون به معنی داد ما را توشه ای.
گوشه چشمت بلای گوشه نشین است.
تیربارانی ست یا تسلیم باید یا حذر.
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست.
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود.
روم گوشه ای گیرم اندر جهان
مگر خود بزودی سرآید زمان.
فردوسی.
دی ماه فناست پند بپذیرچون بلبل و نحل گوشه ای گیر.
خاقانی.
یا چو غریبان پی ره توشه گیریا چو نظامی ز جهان گوشه گیر.
نظامی.
من چو آن سلطان گرفتم گوشه ای چون به معنی داد ما را توشه ای.
عطار ( از مقدمه تذکرةالاولیاء ).
گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست گوشه چشمت بلای گوشه نشین است.
سعدی.
گوشه گیر ای یار یا جان در میان آور که عشق تیربارانی ست یا تسلیم باید یا حذر.
سعدی.
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کودل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست.
حافظ.
نقش می بستم که گیرم گوشه ای زان چشم مست طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود.
حافظ.
پیشنهاد کاربران
انزوا، اعتکاف
کناره جستن از . . . . . . . . . . . . .
کلمات دیگر: