کلمه جو
صفحه اصلی

مثافنت

فرهنگ معین

(مُ فَ یا فِ نَ ) [ ع . مثافنة ] (مص م . ) ۱ - مجالست کردن ، هم زانو نشستن . ۲ - یاری کردن .

لغت نامه دهخدا

مثافنت. [ م ُ ف َ ن َ / م ُ ف ِ ن َ ] ( ع مص ) مجالست کردن. همزانو نشستن : توقیر علما و تبرک به مجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است. ( المعجم چ دانشگاه ص 10 ).

مثافنة. [ م ُ ف َ ن َ ] ( ع مص ) با کسی نشستن. ( تاج المصادر بیهقی ). هم زانو نشستن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). هم زانو نشستن کسی را و مجالست کردن وی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کسی را بر چیزی یاری دادن.( تاج المصادر بیهقی ). یاری کردن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مثافنت . [ م ُ ف َ ن َ / م ُ ف ِ ن َ ] (ع مص ) مجالست کردن . همزانو نشستن : توقیر علما و تبرک به مجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است . (المعجم چ دانشگاه ص 10).


فرهنگ عمید

۱. هم زانو نشستن.
۲. [مجاز] همنشینی کردن.


کلمات دیگر: