کلمه جو
صفحه اصلی

نگاشته

فارسی به انگلیسی

[n.rare] writing, letter


written, painted, writing, letter, [n.rare] writing

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - نقش کرده شده. ۲ - رسم کرده . ۳ - تحر یرکرده نوشته .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مف . )۱ - نوشته شده . ۲ - نقش و نگار شده .

لغت نامه دهخدا

نگاشته. [ ن ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) نوشته. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). نوشته شده. ( ناظم الاطباء ). مکتوب. ( یادداشت مؤلف ). تحریرکرده. ( فرهنگ فارسی معین ). مرقوم. || انشاشده. ( یادداشت مؤلف ). || ساخته شده. ( برهان قاطع ). || نقش. ( یادداشت مؤلف ). || نقش کرده. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). نقش شده. رسم شده. ( ناظم الاطباء ). منقوش. ( منتهی الارب ) ( از تفلیسی ). نگاریده. مصور : یک درقه بودش سر مردی بر آن نگاشته. ( ترجمه طبری بلعمی ). و بر وی صورتهای گوناگون از کردار هندوان نگاشته. ( حدود العالم ). و صدهزار گونه تصاویر بر او نگاشته. ( مجمل التواریخ ). || رنگارنگ شده. ( ناظم الاطباء ). رنگین. رنگ آمیزی شده :
رخ ز دیده نگاشته به سرشک
وآن سرشکش به رنگ تازه زرشک.
عنصری.
|| حنابسته. خضاب شده :
چو دست و پای عروسان نگاشته سر و دم
چو روی خوبان آراسته همه پر و بال.
فرخی.
|| زرنگارشده. || لکه دارشده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. نوشته.
۲. (صفت مفعولی ) نقش کرده شده.

دانشنامه عمومی

نوشته شده.


پیشنهاد کاربران

یعنی نوشته

معنی کلمات نگاشته ومی نگارد

کشیدن

نوشته


کشیده شده ، رسم شده

منقوش

معنی :نوشته شده


کلمات دیگر: