( صفت اسم ) رئیس ده دهخدا .
ده کیا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(دِ ) (اِمر. ) رئیس ده ، دهخدا.
لغت نامه دهخدا
ده کیا. [ دِه ْ ] ( اِ مرکب ) رئیس ده و مقدم ده. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). به معنی دهخداست. ( فرهنگ جهانگیری ). مقدم ده. ( از شرفنامه منیری ). کدخدا. دهبان. ( یادداشت مؤلف ) :
اندر همه ده جوی نه ما را
ما لاف زنان که ده کیاییم .
بستان گشاد نامه به عنوان صبحگاه.
اندیک نگذرم به در ده کیای نان.
ورای خرد ده کیایی نیابی.
اندر همه ده جوی نه ما را
ما لاف زنان که ده کیاییم .
سنایی.
خواهی که نزل ما دهدت ده کیای دهربستان گشاد نامه به عنوان صبحگاه.
خاقانی.
چون آهوان گیا چرم از صحنهای دشت اندیک نگذرم به در ده کیای نان.
خاقانی.
درین هفت ده زیر و نه شهر بالاورای خرد ده کیایی نیابی.
خاقانی.
همه ده کیا آن و ده بی کیا.کمال اسماعیل.
|| نوعی از میوه پخته شده با غذا. ( از ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
کدخدا، دهخدا، رئیس و بزرگ تر ده.
کلمات دیگر: