کلمه جو
صفحه اصلی

کسک

فرهنگ فارسی

( اسم ) شخص کوچک ( تحقیر توهین ) : ( هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا ) . ( دیوان کبیر )

فرهنگ معین

(کَ سَ ) (اِ. ) پرنده ای است سیاه و سفید که آن را به عربی عقعق گویند.

لغت نامه دهخدا

کسک. [ ک َ س َ ] ( اِ ) قلیه گوشت باشد. ( آنندراج ) ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) :
هرگز نبود خاک به شوری نمک
وز خاک چگونه می بسازند کسک.
عمعق ( از آنندراج ).
|| نام پرنده ای هم هست سیاه و سفید که او را عکه گویند و به عربی عقعق خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غلبه بود یعنی عقعق. ( لغت فرس ) :
هرگز نبود شکر به شوری نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کسک.
محمودی ( از لغت فرس ).
|| به ترکی به معنی کلوخ باشد.( برهان ). کلوخ و پاره ای از خشت و از دیوار شکست خورده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

عقعق#NAME?


= عقعق

دانشنامه عمومی

کسک نام مکانهای زیر است:
کسک (بم)، روستایی در شهرستان بم استان کرمان
کسک (گناباد)، روستایی درشهرستان گناباد استان خراسان رضوی
گسک علیا، روستایی در شهرستان اسفراین استان خراسان شمالی

گویش مازنی

جرم روی فتیله ی چراغ نفتی


/kasek/ جرم روی فتیله ی چراغ نفتی


کلمات دیگر: