کلمه جو
صفحه اصلی

فنومن

فرهنگ فارسی

پدیده، نمود، حادث، اثرطبیعی، اثرمحسوس، موضوع قابل ملاحظه
( اسم ) ۱ - آنچه که به وسیله حواس یا ضمیر انسان درک شود ۲ - امر طبیعی پدیده نمود ۳ - امری غیر عادی و نادر توضیح احتراز ازاستعمال این کلمه بیگانه اولی است .

فرهنگ معین

(فِ نُ مِ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - آنچه که به وسیلة حواس یا ضمیر انسان درک شود. ۲ - امر طبیعی ، پدیده ، نمود. ۳ - امری غیر عادی و نادر.

لغت نامه دهخدا

فنومن. [ ف ِ ن ُ م ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) آنچه بوسیله حواس یا ضمیر انسان درک شود. || امر طبیعی. پدیده. نمود. || امر غیرعادی و نادر. احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

حقیقت خارجی اشیا که به وسیلۀ حواس ادراک می شود، پدیده.


کلمات دیگر: