spill
ریختگی
فارسی به انگلیسی
cast, moulded
فارسی به عربی
مائع
مترادف و متضاد
سبک، ریختگی
فرهنگ فارسی
۱ - ریزش . ۲ - در قالب قرار گرفتن فلز.
ریزش و سفک . بر دو حالت نشان دهد یکی ریختگی ماده و دوم بر آنکه قوه قوی است .
ریزش و سفک . بر دو حالت نشان دهد یکی ریختگی ماده و دوم بر آنکه قوه قوی است .
فرهنگ معین
(رِ تِ ) ۱ - (حامص . ) ریزش . ۲ - در قالب قرار گرفتن فلز.
لغت نامه دهخدا
ریختگی. [ ت َ/ ت ِ ] ( حامص ) ریزش و سفک. ( ناظم الاطباء ). ریزش. ( فرهنگ فارسی معین )... برد و حال نیک نشان دهد [ برآمدن نفث به یکبار ] یکی ریختگی ماده دوم برآنکه قوه قوی است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || هر چیز روان شده در قالب ریخته. ( از ناظم الاطباء ). || در قالب قرار گرفتن فلز. ( از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
۱. ریزش.
۲. ریخته بودن، حالت و چگونگی هرچیز ریخته شده.
۲. ریخته بودن، حالت و چگونگی هرچیز ریخته شده.
کلمات دیگر: