ریخته گر
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
موسس
مترادف و متضاد
بانی، موسس، قالب گیر، بنیان گذار، برپا کننده، ریخته گر
فرهنگ فارسی
( صفت ) کسی که ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد .
کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد .
کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد .
فرهنگ معین
( ~. گَ ) (ص فا. ) کسی که فلزات را ذوب کرده و در قالب می ریزد.
لغت نامه دهخدا
ریخته گر. [ ت َ / ت ِ گ َ ] ( ص مرکب ) کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد. ( ناظم الاطباء ). کسی که بوسیله ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه روی وشیشه و امثال آن را گداخته در قالبها ریزد و از آن ظرفها سازد. ( آنندراج ). آنکه فلزات را می گدازد خواه طلا باشد خواه نقره یا فلز دیگر. ( از شعوری ج 2 ص 18 ). صائغ. آنکه مفرغ سازد. ( یادداشت مؤلف ) :
خود بخود باده عیش از قدمم می ریزد
گوییا جام مرا ریخته گر ساخته است.
خود بخود باده عیش از قدمم می ریزد
گوییا جام مرا ریخته گر ساخته است.
سعید اشرف ( از آنندراج ).
رجوع به صائغ شود.فرهنگ عمید
کسی که فلزات را ذوب می کند و در قالب می ریزد.
جدول کلمات
سباک
کلمات دیگر: