(کَ ) (اِ. ) پیاله ، پیالة شراب خوری یا قهوه خوری .
کلاجو
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کلاجو. [ ک َ ] ( اِ ) پیاله باشد مطلقاً خواه پیاله شراب خوری و خواه قهوه خوری. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). پیاله. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پیاله. کاس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ
هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو.
هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ
هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو.
عمید لوبکی ( از انجمن آرا ).
و رجوع به کلاجوی شود.فرهنگ عمید
۱. پیالۀ شراب، کاسه.
۲. [مجاز] شراب: هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ / هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو (عمید لوبکی: مجمع الفرس: کلاجو ).
۲. [مجاز] شراب: هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ / هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو (عمید لوبکی: مجمع الفرس: کلاجو ).
کلمات دیگر: