کلمه جو
صفحه اصلی

روغ

فرهنگ فارسی

پویه دویدن روباه . یا میل کردن به دل

فرهنگ معین

(اِ. ) آروغ .

لغت نامه دهخدا

روغ. ( اِ ) آروغ. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). مخفف آروغ است که از راه گلو برمی آید. ( آنندراج ) ( برهان ) ( از شعوری ج 2 ورق 24 ). بادی که از گلوی مردم به خوردن فقاع و یا چیزی گوارا به آواز بیرون آید و آنرا آروغ ورک و رجغک نیز گویند. ( از شرفنامه منیری ). و رجوع به آروغ و مترادفات دیگر شود. || بینی کوه. ( از برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ).

روغ. [ رَ ] ( ع مص ) پویه دویدن روباه. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). و رجوع به رَوَغان شود. || میل کردن به دل. ( از ناظم الاطباء ). میل به دل یا عام است. قال اﷲ تعالی : فراغ الی اهله. ( قرآن 26/51 ). ( ناظم الاطباء ). میل کردن و گریختن. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || برگردیدن از چیزی و روی آوردن بر کسی به بهانه ای. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- روغی جَعارِ و فی المثل : روغی جعار ؛ او انظری این المفر. ( منتهی الارب ). به صیغه امر کلمه ای است که در وقت فرار بددل و خضوع او گویند. ( از ناظم الاطباء ).
|| در عربی حیله روباه و حیله کردن کسی. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ). روبه بازی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || پنهان بسوی چیزی رفتن. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از تاج المصادر بیهقی ).

روغ . (اِ) آروغ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف آروغ است که از راه گلو برمی آید. (آنندراج ) (برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 24). بادی که از گلوی مردم به خوردن فقاع و یا چیزی گوارا به آواز بیرون آید و آنرا آروغ ورک و رجغک نیز گویند. (از شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به آروغ و مترادفات دیگر شود. || بینی کوه . (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ).


روغ . [ رَ ] (ع مص ) پویه دویدن روباه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به رَوَغان شود. || میل کردن به دل . (از ناظم الاطباء). میل به دل یا عام است . قال اﷲ تعالی : فراغ الی اهله . (قرآن 26/51). (ناظم الاطباء). میل کردن و گریختن . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برگردیدن از چیزی و روی آوردن بر کسی به بهانه ای . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- روغی جَعارِ و فی المثل : روغی جعار ؛ او انظری این المفر. (منتهی الارب ). به صیغه ٔ امر کلمه ای است که در وقت فرار بددل و خضوع او گویند. (از ناظم الاطباء).
|| در عربی حیله ٔ روباه و حیله کردن کسی . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). روبه بازی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || پنهان بسوی چیزی رفتن . (از فرهنگ جهانگیری ) (از تاج المصادر بیهقی ).


فرهنگ عمید

= آروغ

آروغ#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رَاغَ: میل کرد - توجه کرد - سراغِ آنها آمد-به صورت محرمانه آمد (بعضی گفتهاند : میل کردن به یکسو به منظور خدعه است .در عبارت "فَرَاغَ إِلَیٰ أَهْلِهِ فَجَاءَ "یعنی :سپس محرمانه نزد اهل خود رفت از مصدر روغ به معنای این است که انسان طوری از حضور حاضران برود که...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
میل بر سبیل حیله. و طریق رائغ آن است که مستقیم نباشد گویند «راوغ فلان فلاناً و راغ فلان الی فلان» یعنی برای حیله به سوی او میل کرد (راغب) در مجمع آن را میل از جهتی گفته است . یعنی به سوی خدایان آنها میل کرد و رفت و گفت آیا نمی خورید... پس میل کرد بر بتان و آنها را با دست راستش میزد. راغب گوید «علی» در آیه بعدی برای تفهیم استعلا است . . از راغ معلوم می‏شود که ابراهیم علیه السلام نخواسته میهمانان بدانند که برای طعام آوردن می‏رود. این کلمه در کلام اللّه مجید فقط سه دفعه است.


کلمات دیگر: