کلمه جو
صفحه اصلی

گودر

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بچ. گاو گوساله . ۲ - بچ. گاو کوهی بچ. گوزن . ۳ - پوست گوساله . ۴ - نوعی غل. خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند . ۵ - مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد .
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم

فرهنگ معین

(گَ یا گُ دَ ) (اِ. ) ۱ - بچة گاو، گوساله . ۲ - بچة گاو کوهی ، بچة گوزن . ۳ - پوست گوساله . ۴ - نوعی غلة خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آن راجدور یا جودره خوانند. ۵ - نام مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن به غایب بدبو می باشد.

لغت نامه دهخدا

گودر. [ گ َ دَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به گودرز شود.


گودر. [ گ َ دَ ] (اِخ ) نام پسر شاپور. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به گودرز شود.


گودر. [ گ َ / گُو دَ ] (اِ) در پهلوی گوتر .مرکب از: گو (گاو) + تر، همریشه ٔ ترانه و توله و روی هم به معنی بچه گاو است . (مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال 3 شماره ٔ2 ص 24). بچه ٔ گاو را گویند که گوساله باشد. (برهان ). بچه ٔ گاو. (رشیدی ). به معنی بچه ٔ گاو است ،چه گو مخفف گاو است و دره بچه ٔ گاو که گوساله گویند، و جودر معرب گودر است . (آنندراج ). گودره . جودر. کوذر. در عربی جَوْذَر. جُؤذُر. جوذُر. گوساله ٔ کوهی .(المنجد). رجوع به گودره شود. || بچه ٔ گوزن را هم گفته اند که گاو کوهی است . (برهان ). || پوست گوساله را هم میگویند. (برهان ). || نام مرغی است از جنس مرغابی که گوشت آن به غایت بدبو میباشد. (برهان ). و بعضی گفته اند مرغی است کوچک که در آب نشیند. (رشیدی ). و رجوع به گودره شود. || نوعی از غله ٔ خودرو هم هست در میان زراعت گندم و جو که آن را جودر و جودره خوانند. (برهان ).


گودر. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه ٔ بم به کرمان . سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گودر. [گُو دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 7 هزارگزی شمال دهدز، کنار راه مالرو لفنیان به گردبندان واقع شده است . کوهستانی و معتدل است . 105تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


گودر. [ گ َ / گُو دَ ] ( اِ ) در پهلوی گوتر .مرکب از: گو ( گاو ) + تر، همریشه ترانه و توله و روی هم به معنی بچه گاو است. ( مجله دانشکده ادبیات سال 3 شماره ٔ2 ص 24 ). بچه گاو را گویند که گوساله باشد. ( برهان ). بچه گاو. ( رشیدی ). به معنی بچه گاو است ،چه گو مخفف گاو است و دره بچه گاو که گوساله گویند، و جودر معرب گودر است. ( آنندراج ). گودره. جودر. کوذر. در عربی جَوْذَر. جُؤذُر. جوذُر. گوساله کوهی.( المنجد ). رجوع به گودره شود. || بچه گوزن را هم گفته اند که گاو کوهی است. ( برهان ). || پوست گوساله را هم میگویند. ( برهان ). || نام مرغی است از جنس مرغابی که گوشت آن به غایت بدبو میباشد. ( برهان ). و بعضی گفته اند مرغی است کوچک که در آب نشیند. ( رشیدی ). و رجوع به گودره شود. || نوعی از غله خودرو هم هست در میان زراعت گندم و جو که آن را جودر و جودره خوانند. ( برهان ).

گودر. [ گ َ دَ ] ( اِخ ) نام پسر شاپور. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). رجوع به گودرز شود.

گودر. [ گ َ دَ ] ( اِخ ) نام پهلوانی ایرانی. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). رجوع به گودرز شود.

گودر. [گُو دَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 7 هزارگزی شمال دهدز، کنار راه مالرو لفنیان به گردبندان واقع شده است. کوهستانی و معتدل است. 105تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

گودر. [ دِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه بم به کرمان. سکنه آن 35 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ عمید

= گودره

گودره#NAME?


دانشنامه عمومی

گودر، روستایی است از توابع بخش راین شهرستان کرمان در استان کرمان ایران.که رئیس شورای آن جناب علی رضایی گزکی است
این روستا در دهستان راین قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۶۴نفر (۳۳خانوار) بوده است.گودر کلمه ایست تشکیل شده از دو بخش (گو) که خلاصهٔ کلمه گاو و کلمهٔ (در) که منظوره دره یا شاید دروازه باشد. گاو در ایران باستان سمبلی از زایش بوده و مقدس بوده به همین دلیل در بیشتر اسامی آن موقع از کلمهٔ گاو استفاده می شده است. مثل گودرزنحوه تلفظ این روستا به صورت صحیح باید (ضمه) بر روی حرف (گاف) قرار بگیرد و حرف فتحه بر روی حرف (دال) قرار داشته باشد

به معنی زنبور


زنبور


پیشنهاد کاربران

تش خواجه گودری تیره خواجه طایفه اورک ایل دینارونی لر بختیاری

گودر یا گودار نام یکی از طوایف کولی ( Gypsy ) در ایران، نام یکی از مردمان رومان در ایران
کلمه گودرز هم مربوط به طایفه کولی گودر است

در لهجه بندرریگ ( استان بوشهر ) گودر بجای گوساله به معنای بچه گاو، بکار می رود.


کلمات دیگر: