moron
گوریش
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(گَ یا گُ ) (ص مر. ) = گاوریش : احمق ، ابله .
لغت نامه دهخدا
گوریش. [ گ َ / گُو ] ( ص مرکب ) گاوریش. احمق. گوبروت :
نبود باید گوریش تا به آخر عمر
که مردمان به چنین ضحکه ها شوند سمر.
وز این حدیث نباید مرا نمود عدول.
باشد اندر جهان چو من نادان.
نبود باید گوریش تا به آخر عمر
که مردمان به چنین ضحکه ها شوند سمر.
مسعودسعد.
گر او از این پس گوریش خوانَدم شایدوز این حدیث نباید مرا نمود عدول.
مسعودسعد.
بود اندر جهان چو من گوریش باشد اندر جهان چو من نادان.
مسعودسعد.
رجوع به گاوریش و گوبروت شود.کلمات دیگر: