کلمه جو
صفحه اصلی

نفج

فرهنگ فارسی

( اسم ) کاغذی که بر آن چیزی نویسند .
جمع نفجه است

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) کاغذ، کاغذی که به روی آن چیز می نویسند.

لغت نامه دهخدا

نفج. [ ن َ ] ( اِ ) کاغذ. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کاغذی را گویند که چیزی بر آن نویسند. ( برهان قاطع ) :
گر نیست کلک مصری و نفج هریوه ای
تا خط نکوتر آید در چشم هر بصیر
از کلک رودباری خط صلت نویس
وز دخل رودبار بده زر چون زریر.
سوزنی ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ).

نفج. [ ن َ ] ( ع مص ) برداشتن و بلند کردن پستان نوبرآمده پیراهن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). برداشتن پستان زن پیراهن را. ( از تاج المصادر بیهقی ). بلند برداشتن پستان نوچه پیراهن را؛ یعنی بلندی که در پیراهن به سبب برآمدگی پستان به هم می رسد. ( برهان قاطع ). || بلند کردن و بزرگ کردن چیزی را . ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || بیرون آمدن جوژه از خایه. ( تاج المصادر بیهقی ). از بیضه بیرون آمدن جوجه ماکیان. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || برجستن خرگوش و دوان خاستن . ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). برجستن خرگوش. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). برجستن خرگوش و سبکی کردن. ( از ناظم الاطباء ). || برجهاندن خرگوش را. ( از متن اللغة ). || سخت وزیدن باد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). یا ناگهانی وزیدن باد. ( از متن اللغة ). || پر کردن مشک آب را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || افزودن مال را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).

نفج. [ ن ُ ف ُ ] ( ع ص ، اِ ) گرانباران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ثقلاء. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || امراءة نفج الحقیبة؛ زن سطبرسرین و بزرگ سرسرین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ضخمة الارداف و المأکم. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || ج ِ نفیج. رجوع به نِفّیج شود.

نفج. [ ن ُ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ نفجة. رجوع به نُفجَة شود.

نفج . [ ن َ ] (اِ) کاغذ. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کاغذی را گویند که چیزی بر آن نویسند. (برهان قاطع) :
گر نیست کلک مصری و نفج هریوه ای
تا خط نکوتر آید در چشم هر بصیر
از کلک رودباری خط صلت نویس
وز دخل رودبار بده زر چون زریر.

سوزنی (انجمن آرا) (جهانگیری ).



نفج . [ ن َ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن پستان نوبرآمده پیراهن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). برداشتن پستان زن پیراهن را. (از تاج المصادر بیهقی ). بلند برداشتن پستان نوچه پیراهن را؛ یعنی بلندی که در پیراهن به سبب برآمدگی پستان به هم می رسد. (برهان قاطع). || بلند کردن و بزرگ کردن چیزی را . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بیرون آمدن جوژه از خایه . (تاج المصادر بیهقی ). از بیضه بیرون آمدن جوجه ٔ ماکیان . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || برجستن خرگوش و دوان خاستن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). برجستن خرگوش . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). برجستن خرگوش و سبکی کردن . (از ناظم الاطباء). || برجهاندن خرگوش را. (از متن اللغة). || سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا ناگهانی وزیدن باد. (از متن اللغة). || پر کردن مشک آب را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || افزودن مال را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).


نفج . [ ن ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ نفجة. رجوع به نُفجَة شود.


نفج . [ ن ُ ف ُ ] (ع ص ، اِ) گرانباران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثقلاء. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || امراءة نفج الحقیبة؛ زن سطبرسرین و بزرگ سرسرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضخمة الارداف و المأکم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || ج ِ نفیج . رجوع به نِفّیج شود.


فرهنگ عمید

کاغذی که بر آن چیزی بنویسند.


کلمات دیگر: