( مصدر اسم ) نقب .
جمع نقمه است
(نِ قَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نقمت .
(نَ قَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) عیب کردن ، ناپسند داشتن . 2 - کینه کشیدن از کسی . 3 - (اِمص .) ناپسندی . 4 - کینه کشی .
نقم . [ ن َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ نقمة. رجوع به نقمة شود.
نقم . [ ن َ ] (اِ) ظاهراً منحوتی است فارسی زبانان را از نقب . و امروز هم عوام ایرانی نقب را نقم گویند. (یادداشت مؤلف ) : و دو مرد با سلاح ها در زیر گردون رفتند و گردون را در نقم راندند. (مجمل التواریخ و القصص ص 509).
نقم . [ ن َ ] (ع مص ) شتاب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به شتاب خوردن . (از ناظم الاطباء). به سرعت و تندی چیزی خوردن . (از اقرب الموارد). سرعةالأکل . (از متن اللغة).
نقم . [ ن َ ق َ ] (ع مص ) عیب کردن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (دهار). ناپسند داشتن کاری را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(از متن اللغة) . کراهیت داشتن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). کاری زشت آمدن . (زوزنی ). منکر شمردن کاری را و سرزنش کردن و ناپسند شمردن کسی را به سبب کار ناپسندش . (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). مبالغه در مکروه شمردن چیزی . (از متن اللغة). || خشم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). عتاب نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || کینه کشیدن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). سزا کردن . (از منتهی الارب ). عقاب کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). داد ستاندن . کینه گرفتن . (از فرهنگ خطی ). || (اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسط طریق . (اقرب الموارد).
منوچهری .
ناصرخسرو.
نقمت#NAME?