گوش دار، خوشه دار، خوشه کرده، سنبله دار
گوشدار
مترادف و متضاد
فرهنگ معین
(ص فا. ) = گوش دارنده : ۱ - دارای گوش ، دارندة گوش ، دارای آلت شنوایی . ۲ - شنونده ، سامع . ۳ - آن که استراق سمع کند. ۴ - متوجه ، مراقب . ۵ - محافظت کننده ، نگهبان ، حامی ، حمایت کننده .
لغت نامه دهخدا
گوشدار. ( نف مرکب ) صاحب گوش. دارنده گوش. که گوش دارد. دارای آلت شنوائی. || توجه کننده. شنونده. سامع :
سروشت سال و مه اندر کنار است
به گفتارت همیشه گوشدار است.
که جز تو خداوند پروردگار
نه پروردگارستمان گوشدار.
از این پس به پرهیزگارم تویی.
که شان هست شاه جهان گوشدار.
نه بخلش بود چون شودگوشدار.
سروشت سال و مه اندر کنار است
به گفتارت همیشه گوشدار است.
( ویس و رامین ).
|| محافظت کننده و نگاهدارنده را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). پاسبان و نگهبان و محافظ. ( ناظم الاطباء ) : که جز تو خداوند پروردگار
نه پروردگارستمان گوشدار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
پناهم تویی گوشدارم تویی از این پس به پرهیزگارم تویی.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
که چندین تن بنده شهریارکه شان هست شاه جهان گوشدار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نه از جود یابد چو آمد کمی نه بخلش بود چون شودگوشدار.
ابن یمین.
کلمات دیگر: