کلمه جو
صفحه اصلی

مجنی

فرهنگ فارسی

کسی که جنایت براو واردشده
( اسم ) آنکه مورد جنایت واقع شده .
میوه چیده شده

فرهنگ معین

(مَ یّ ) [ ع . ] (اِمف . ) آن که مورد جنایت واقع شده .

لغت نامه دهخدا

مجنی . [ م َ نا ] (ع اِ) جای چیدن و آنچه از آن میوه چینند مانند درخت . (از ذیل اقرب الموارد ص 450). محل چیدن . ج ، مَجانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مجنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) میوه ٔ چیده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مجنی. [ م ُ ] ( ع ص ) میوه رسیده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || زمینی بسیار گیاه و سماروغ و جز آن. ( آنندراج ). زمینی که در آن میوه و نخله و علف و سماروغ بسیار باشد. || درختی که میوه آن رسیده و برای چیدن آماده شده باشد. || چیننده میوه. || علف بسیار. ( ناظم الاطباء ).

مجنی. [ م َ نی ی ] ( ع ص ) میوه چیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مجنی. [ م َ نا ] ( ع اِ ) جای چیدن و آنچه از آن میوه چینند مانند درخت. ( از ذیل اقرب الموارد ص 450 ). محل چیدن. ج ، مَجانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مجنی . [ م ُ ] (ع ص ) میوه ٔ رسیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زمینی بسیار گیاه و سماروغ و جز آن . (آنندراج ). زمینی که در آن میوه و نخله و علف و سماروغ بسیار باشد. || درختی که میوه ٔ آن رسیده و برای چیدن آماده شده باشد. || چیننده ٔ میوه . || علف بسیار. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: