کلمه جو
صفحه اصلی

ریغ

فارسی به انگلیسی

thin excrement, liquid stool, soft stool

thin excrement, soft stool


فرهنگ فارسی

( اسم ) پلیدی گه .
غبار و گرد و خاک

فرهنگ معین

(اِ.) کینه ، نفرت .


(اِ.) دامن کوه ، صحرا.


(اِ.) = ریق : (عا.) مدفوع ، گه . ؛ ~ ش در آمدن ~کنایه از: ضعیف و ناتوان گردیدن . ؛~ رحمت را سر کشیدن : کنایه از: مردن ، فوت کردن .


(اِ. ) کینه ، نفرت .
(اِ. ) دامن کوه ، صحرا.
(اِ. ) = ریق : (عا. ) مدفوع ، گه . ، ~ ش در آمدن ~کنایه از: ضعیف و ناتوان گردیدن . ،~ رحمت را سر کشیدن : کنایه از: مردن ، فوت کردن .

لغت نامه دهخدا

ریغ. (ع مص ) گریختن . رمیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


ریغ. ( اِ ) مخفف آریغ است که نفرت و عداوت و کینه باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). کینه باشد. ( فرهنگ اوبهی ). نفرت و گریز. ( ناظم الاطباء ). کین.کینه. نفرت. کراهت. تنفر. رشیدی بی اظهار دلیلی می گوید این کلمه با زاء است و شاهد هم شعر اسدی را می آورد و من گمان می کنم چون راغ را زاغ خوانده تصور کرده است که کلمه دیگر هم زیغاست تا شاعر جناس آورده باشد در صورتی که اگر راغ هم می خواند با ریغ جناس پیدا می شد ولی اگر زاغ بخوانیم چون زاغ همیشه پیش شعرا نماینده و ملکه دی و خزان است و جای بلبل بهار را می گیرد از درآمدن خزان نبایستی کین و کینه در دل گیرد بلکه بایستی خوش و خندان باشد و از همه گذشته کلمه آریغ نیز به همین معانی صورت دیگری از ریغ است. ( یادداشت مؤلف ) :
جهان ویژه کردم به برنده تیغ
چرا دارداز من به دل شاه ریغ.
دقیقی.
|| در تداول عامه ، پلیدی. گُه. ( فرهنگ فارسی معین ).

ریغ. ( اِ ) راغ و دمن و کوه به جانب صحرا. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). اماله راغ یعنی دامن صحرا و کوه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). فرهنگ شعوری به این کلمه معنی دیگری هم داده و شعرسنایی را شاهد آورده و این غلط است کلمه ربع عربی به معنی منزل است نه ریغ فارسی و معنی راغ هم بدان نمی توان داد چه با هودج تناسبی ندارد و اجباری هم شاعربرای اماله راغ در اینجا ندارد. علاوه در خود دیوان نیز ربع آمده نه ریغ. ( یادداشت مؤلف ) :
همه کوه و غار و در و دشت و ریغ
برافکنده دست و سر و ترک و تیغ.
اسدی ( از آنندراج ).

ریغ. ( ع مص ) گریختن. رمیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

ریغ. ( ع اِ ) غبار. گرد و خاک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

ریغ. (اِ) راغ و دمن و کوه به جانب صحرا. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء). اماله ٔ راغ یعنی دامن صحرا و کوه . (آنندراج ) (انجمن آرا). فرهنگ شعوری به این کلمه معنی دیگری هم داده و شعرسنایی را شاهد آورده و این غلط است کلمه ٔ ربع عربی به معنی منزل است نه ریغ فارسی و معنی راغ هم بدان نمی توان داد چه با هودج تناسبی ندارد و اجباری هم شاعربرای اماله ٔ راغ در اینجا ندارد. علاوه در خود دیوان نیز ربع آمده نه ریغ. (یادداشت مؤلف ) :
همه کوه و غار و در و دشت و ریغ
برافکنده دست و سر و ترک و تیغ.

اسدی (از آنندراج ).



ریغ. (اِ) مخفف آریغ است که نفرت و عداوت و کینه باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). کینه باشد. (فرهنگ اوبهی ). نفرت و گریز. (ناظم الاطباء). کین .کینه . نفرت . کراهت . تنفر. رشیدی بی اظهار دلیلی می گوید این کلمه با زاء است و شاهد هم شعر اسدی را می آورد و من گمان می کنم چون راغ را زاغ خوانده تصور کرده است که کلمه ٔ دیگر هم زیغاست تا شاعر جناس آورده باشد در صورتی که اگر راغ هم می خواند با ریغ جناس پیدا می شد ولی اگر زاغ بخوانیم چون زاغ همیشه پیش شعرا نماینده و ملکه ٔ دی و خزان است و جای بلبل بهار را می گیرد از درآمدن خزان نبایستی کین و کینه در دل گیرد بلکه بایستی خوش و خندان باشد و از همه گذشته کلمه ٔ آریغ نیز به همین معانی صورت دیگری از ریغ است . (یادداشت مؤلف ) :
جهان ویژه کردم به برنده تیغ
چرا دارداز من به دل شاه ریغ.

دقیقی .


|| در تداول عامه ، پلیدی . گُه . (فرهنگ فارسی معین ).

ریغ. (ع اِ) غبار. گرد و خاک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

کینه؛ دشمنی؛ نفرت: ◻︎ جهان ویژه کردم به برنده تیغ / چرا دارد از من به دل شاه ریغ (فردوسی: ۵/۱۶۲).


راغ، دامن کوه، صحرا: همه کوه و غار و در و دشت و ریغ / برافکنده دست و سر و ترک و تیغ (اسدی: لغت نامه: ریغ ).
کینه، دشمنی، نفرت: جهان ویژه کردم به برنده تیغ / چرا دارد از من به دل شاه ریغ (فردوسی: ۵/۱۶۲ ).

راغ؛ دامن کوه؛ صحرا: ◻︎ همه کوه و غار و در و دشت و ریغ / برافکنده دست و سر و ترک و تیغ (اسدی: لغت‌نامه: ریغ).


جدول کلمات

دامن کوه ، صحرا

پیشنهاد کاربران

در گفتار لری به مَنای ریگ می باشد.


کلمات دیگر: