کلمه جو
صفحه اصلی

کشاجم

فرهنگ فارسی

ابوالفتح محود بن حسین شاعر ( و. ۳۵٠ یا ۳۶٠ ه ق . ) وی اشعار و توصیفاتی در شرح انواع اطعمه و اشربه دارد . کتابی بنام [ ادب الندیم ] از او باقی است . خاقانی درباره او گوید : [ با نظم و نثر خاطر خاقانی طبع کشاجم از در لک باشد . ] ( خاقانی . سج. ۸۶۷ )
( صفت ) کسی که هم کاتب ( نویسنده ) و هم شاعر ( چکامه سرا ) و هم منجم ( اخترشناس ) باشد .

فرهنگ معین

(کَ جَ ) [ ع . ] (ص مر. ) کسی که هم کاتب (نویسنده ) و هم شاعر (چکامه سرا ) و هم منجم (اخترشناس ) باشد. (علامت اختصاری )

لغت نامه دهخدا

کشاجم. [ ک َ ج ِ ] ( اِخ ) محمودبن الحسین ، مکنی به ابوالفتوح و متوفی بسال 350 هَ.ق از شاعران و ادیبان عرب بود. او راست : کتاب ادب الندیم. کتاب الرسائل. کتاب خصائص الطرب. ( از الفهرست ابن الندیم ). شاعر بصری و سمی کشاجم لانه کاتبا و شاعراً و ادیبا و جامعاً و منجماً. ( کتاب النقص عبد الجلیل قزوینی ص 250 ). مرحوم دهخدا نویسد کشاجم ولد سندبن شاهک او را صد ورقه شعر بوده است و در توضیح ابن هشام اسماء مالاینصرف آمده است که کاف کشاجم مفتوح است و فیروزآبادی آن را کشاجم کعلابط ( یعنی بضم عین و کسر باء ) ضبط کرده است. بعضی گویند کلمه کشاجم کلمه ای است مرکب از حروف اوائل کلمات ذیل : کاتب ، شاعر، ادیب ، جمیل ، مغنی چه همه آنها در او جمع بوده و شریشی در شرح مقامات در مواضع متفرقه بسیاری از اشعار او را آورده است. وی مدتی در مصر بود و چندی ترک آنجا گفت و سپس دوباره به مصر بازگشت. محب الدین ابوالفیض سید محمد مرتضی الحسینی الزبیدی الحنفی صاحب تاج العروس گوید ترجمه و شرح حال کشاجم در شرح الدرة آمده است و او را سندی نیز گویند چه از ولد سندبن شاهک صاحب البحرین است :
با نظم و نثر خاطر خاقانی
طبع کشاجم ازدر لک باشد.
خاقانی.
رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 810 شود.

دانشنامه عمومی

محمود بن حسین رملی (؟ -۹۶۲م) (نسب:ابوالفتح محمود بن حسین بن شاهک) شناخته شده با عنوان کُشاجم که برگرفته از سرواژگانِ شاخه های پویایی اوست(کتابت، شعر، انشا، جدل و منطق)، ادیب، شاعر و کاتب عرب زبان شامی سندی اصل بود. کشاجم با لقبِ سندی، از روی زادگاه پدربزرگش نیز شناخته شد.
ادب الندیم
المصاید و المطارد
الرسائل
خصائص الطرب
الطبیخ
جد او، شاهک از اهالی سند بود، پدرش حسین در سجستان مسکن گزید و معلم نوآموزان در روستای شامستیان بود. اما خود کشاجم، محمود، بسیار جابجا می شد. گفته می شود در یکی از روستاهای بلخ به دنیا آمد، سپس در شام ساکن شد و مدت بسیاری در الرملة از شهرهای فلسطین بماند، از این رو به رملی شهرت یافت . مدتی در حلب نیز ساکن بود و ابتدا در آنجا، آشپز دربار سیف الدوله حمدانی بود؛ سپس به منصب منجم درآمد. دو بار به مصر رفت و اقامتش در آنجا طولانی شد و در وصف مصر بسیار شعر گفت. به عراق نیز سفر کرد. در موصل با گروهی ادبی همنشین شد که برادران خالدی نیز بودند.


کلمات دیگر: