کلمه جو
صفحه اصلی

کشان کشان

فارسی به انگلیسی

dragging, (by) dragging

(by) dragging


فرهنگ فارسی

در حال کشیدن : ( رنگ و روی بچه مثل چلوار سفید شده بود . مادرش کشان کشان او را از اطاق بیرون برد ) .

فرهنگ معین

(کَ. کَ ) (ق . ) در حال کشیدن .

لغت نامه دهخدا

کشان کشان.[ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ ] ( ق مرکب ) کشان برکشان. ( ناظم الاطباء ). در حال کشیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
کشان کشان همی آورد هرکسی سوی او
مبارزان و عزیزان آن سپه را خوار.
فرخی.
|| کشنده و جذب کنند. ( ناظم الاطباء ). || برنده و بزور برنده و رباینده. ( از ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

به زور

کشیدن

زوری
به زور


کلمات دیگر: