کلمه جو
صفحه اصلی

رکوب

عربی به فارسی

سواري , گردش و مسافرت , لنگر گاه , بخش


فرهنگ فارسی

سوارشدن، برنشستن، سواری
۱ - ( مصدر ) سوار شدن ( بر ستور کشتی و غیره ) . ۲ - ( اسم ) سواری .
ستور بر نشستنی آنچه بر نشست را شاید ستوری که لایق سواری باشد

فرهنگ معین

(رُ ) [ ع . ] (مص ل . ) سوار شدن .

لغت نامه دهخدا

رکوب. [ رُ ] ( ع مص ) برنشستن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 3 ) ( آنندراج ). اشتر برنشستن. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). سوار شدن. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ).رَکب. ( ناظم الاطباء ) : حسام الدین منجم که به فرمان قاآن مصاحب او بود تا اختیار نزول و رکوب می کند طلب کرد. ( ذیل جامع التواریخ رشیدی ). هان این نه رکوبی است که آن را رجوعی باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 454 ). || گناه ورزیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رکب شود. || کلان زانو گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

رکوب. [ رُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ راکِب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به راکب شود. || ج ِ رَکب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به رکب شود.
- رکوب کوسج ؛ نام جشنی مر ایرانیان را. کوسه برنشین. جشن کوسه برنشین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کوسه برنشین شود. || ( اِمص ) سواری. خواه بر ستور باشد خواه برکشتی. ( ناظم الاطباء ). سواری. ( فرهنگ فارسی معین ). برنشست. سواری. نشست. ( یادداشت مؤلف ).

رکوب. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ستور برنشستنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه برنشست را شاید. ( دهار ). ستوری که لایق سواری باشد. ( غیاث اللغات ). ستور برنشستنی و آماده برای سواری. ( ناظم الاطباء ).آنچه نشست را شاید. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53 ). || شتران مورد استفاده برای سواری یا مطلق مرکوبة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رکوبة شود. || شتری که در او اثر زخم پشت از پالان باشد. ( از اقرب الموارد ). || مرد بسیار سواری کننده. ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). مرد شترسوار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || راه پاسپرده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رکوب شود.

رکوب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) ستور برنشستنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه برنشست را شاید. (دهار). ستوری که لایق سواری باشد. (غیاث اللغات ). ستور برنشستنی و آماده برای سواری . (ناظم الاطباء).آنچه نشست را شاید. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). || شتران مورد استفاده برای سواری یا مطلق مرکوبة. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوبة شود. || شتری که در او اثر زخم پشت از پالان باشد. (از اقرب الموارد). || مرد بسیار سواری کننده . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). مرد شترسوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || راه پاسپرده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب شود.


رکوب . [ رُ ] (ع مص ) برنشستن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 3) (آنندراج ). اشتر برنشستن . (دهار) (از اقرب الموارد). سوار شدن . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ).رَکب . (ناظم الاطباء) : حسام الدین منجم که به فرمان قاآن مصاحب او بود تا اختیار نزول و رکوب می کند طلب کرد. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ). هان این نه رکوبی است که آن را رجوعی باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 454). || گناه ورزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رکب شود. || کلان زانو گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


رکوب . [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکِب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به راکب شود. || ج ِ رَکب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رکب شود.
- رکوب کوسج ؛ نام جشنی مر ایرانیان را. کوسه برنشین . جشن کوسه برنشین . (ناظم الاطباء). رجوع به کوسه برنشین شود. || (اِمص ) سواری . خواه بر ستور باشد خواه برکشتی . (ناظم الاطباء). سواری . (فرهنگ فارسی معین ). برنشست . سواری . نشست . (یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

۱. سوار شدن، برنشستن.
۲. سواری.
۳. (اسم ) [جمعِ راکب] = راکب

پیشنهاد کاربران

رکوب به معنی ارتکاب و انجام. مثل�رکوب الجمیل� به معنی انجام کارهای نیک و �رکوب القبائح� به معنی انجام و ارتکاب اعمال زشت و قبیح.


کلمات دیگر: