فصل کردن
فارسی به انگلیسی
to cut, to separate, to disjoin, to rupture
فرهنگ فارسی
جدا کردن . ضد وصل کردن
فصل
فرهنگ معین
(فَ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - جدا کردن . ۲ - حساب پس دادن ، تصفیه حساب کردن .
لغت نامه دهخدا
فصل کردن. [ ف َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) جدا کردن. ضد وصل کردن :
ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم.
ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم.
مولوی.
|| سرانجام دادن و تمام کردن کاری : ما را دل از بنها فارغ می باید که باشد که ایشان را بس خطری نیست. کار ایشان را فصل توان کرد. ( تاریخ بیهقی ).کلمات دیگر: