کلمه جو
صفحه اصلی

رودنواز

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - نوازنده رود . ۲ - مطرب رامشگر .
آنکه رود نوازد . رود ساز . رود سرای

فرهنگ معین

(نَ ) (ص فا. ) نوازنده .

لغت نامه دهخدا

رودنواز. [ ن َ ] ( نف مرکب ) نوازنده رود. آنکه رود نوازد. رودساز. رودسرای. سازنده و نوازنده رود که نام سازی معروف بوده است. رودزن. مطرب :
زیغبافان را با وشی بافان بنهند
طبل زن را بنشانندبر رودنواز.
ابوالعباس.
او هوای دل من جسته ومن صحبت او
من نوازنده او گشته و او رودنواز.
فرخی.
مطربان رودنواز و رهیان زرافشان
دوستداران می خوار و بدسگالان غمخور.
فرخی.
با هزار آوا از سرو برآرد آواز
گوید او را مزن ای باربد رودنواز.
منوچهری.
گرش پنهانک مهمان کنی از عامه بشب
طبعساز و طربی یابیش و رودنواز.
ناصرخسرو.
رجوع به رود و رودساز و رودنوازی و رود نوازیدن شود.


کلمات دیگر: