گوشی، سماعی، وابسته بگوش یا سامعه، وابسته بشنوایی، تواتری، دهلیزی
دهلیزی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منسوب به دهلیز . ۲ - سخن بی معنی گفتار بیفایده .
مربوط به دهلیز
فرهنگ معین
( ~. ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب به دهلیز. ۲ - سخن بی معنی ، گفتار بی فایده .
لغت نامه دهخدا
دهلیزی. [ دِ ] ( ص نسبی ) منسوب به دهلیز است. هر چیز منسوب و مربوط به دهلیز. || دربان خانه را گویند. ( لغت محلی شوشتر ). || حرفهای بازاری. ( یادداشت مؤلف ). کنایه از سخنانی که از اندرون خانه خبری دهند و از بیرون خانه خبری گویند و بتراشند. ( ناظم الاطباء ). کنایه از سخنان اراجیف بی ماحصل ، و صحیح آن سخن دهلیزی است. ( از آنندراج ). کنایه از سخنان اراجیف و بی حاصل باشد. ( برهان ) :
گفت دهلیزی است واﷲ این سخن
پیش شه خاک است هم زر کهن.
طبع اصلش سردی است و تیزی است.
گفت دهلیزی است واﷲ این سخن
پیش شه خاک است هم زر کهن.
مولوی.
زانکه آن گرمی آن دهلیزی است طبع اصلش سردی است و تیزی است.
مولوی.
- سخنان دهلیزی ؛ سخنان بی اصل و معنی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).فرهنگستان زبان و ادب
{vestibular} [پزشکی-دندان پزشکی] مربوط به دهلیز
کلمات دیگر: