رقصيدن , جست وخيز کردن , پريدن , افتادن , لغزيدن , ناگهان افتادن , غلت خوردن , معلق خوردن , غلت , چرخش , اشفتگي , بهم ريختگي
سقطه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
خطا، لغزش
( اسم ) ۱ - خطا اشتباه لغزش . ۲ - واقعه شدید جمع : سقطات .
لغزیدن و افتادن شکوخیدن
( اسم ) ۱ - خطا اشتباه لغزش . ۲ - واقعه شدید جمع : سقطات .
لغزیدن و افتادن شکوخیدن
فرهنگ معین
(سَ طَ ) [ ع . سقطة ] (اِ. ) ۱ - خطا، لغزش . ۲ - واقعة شدید.
لغت نامه دهخدا
سقطه . [ س َ طَ ] (ع مص ) لغزیدن و افتادن . (غیاث ) (آنندراج ). شکوخیدن . (منتهی الارب ).
سقطه . [ س ُ طَ ] (ع اِ) پاره ای که از چیزی بیفتد. || پاره ٔ ابر. (غیاث ) (آنندراج ) :
تا بپوشاند جهان را نقطه ای
مهر گردد منکسف از سقطه ای .
|| چیزی که ساقط شود.(آنندراج ) (غیاث ).
تا بپوشاند جهان را نقطه ای
مهر گردد منکسف از سقطه ای .
مولوی .
|| چیزی که ساقط شود.(آنندراج ) (غیاث ).
سقطه. [ س ُ طَ ] ( ع اِ ) پاره ای که از چیزی بیفتد. || پاره ابر. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
تا بپوشاند جهان را نقطه ای
مهر گردد منکسف از سقطه ای.
سقطه. [ س َ طَ ] ( ع مص ) لغزیدن و افتادن. ( غیاث ) ( آنندراج ). شکوخیدن. ( منتهی الارب ).
تا بپوشاند جهان را نقطه ای
مهر گردد منکسف از سقطه ای.
مولوی.
|| چیزی که ساقط شود.( آنندراج ) ( غیاث ).سقطه. [ س َ طَ ] ( ع مص ) لغزیدن و افتادن. ( غیاث ) ( آنندراج ). شکوخیدن. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۱. سقوط.
۲. [مجاز] خطا، لغزش.
۲. [مجاز] خطا، لغزش.
کلمات دیگر: