مترادف محارب : پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزم آور، رزم پوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما ، ستیزه جو، یاغی علیه حکومت اسلامی
متضاد محارب : مصلح
برابر پارسی : جنگجو، رزمجو، پیکارجو
متحارب , متخاصم , جنگجو , داخل درجنگ
صفت ≠ مصلح
پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمآور، رزمپوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما
۱. پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمآور، رزمپوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما ≠ مصلح
۲. ستیزهجو، یاغی (علیه حکومت اسلامی)
محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن فهربن مالک بن النضر از قریش . جدی جاهلی است و بسیاری از مشاهیر از نسل اویند. (الاعلام زرکلی ).
محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن قیس الکسعی ، از قبیله ٔ کسع یمن و شاعر است به او در ندامت مثل زنند. (الاعلام زرکلی ).
محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن عمروبن ودیعةبن لکیز از بنی عبدالقیس . جدی جاهلی است و محارب بن مزید صحابی از نسل اوست و نیز حطم بن محارب که زره های حطمیه را بدو منسوب می دارند. (الاعلام زرکلی ).
محارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ محراب . (زمخشری یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) (بنو ...) قبیله ٔ دوم از فهر و ایشان بنومحارب بن فهرندو از ایشان است ضحاک بن قیس از اصحاب رسول اﷲ (ص ). (صبح الاعشی ج 1 ص 352). رجوع به ضحاک بن قیس الفهری شود.
محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن صباح بن عتیک از عنزةبن اسد جدی جاهلی است و گروهی از شاعران و دیگر از آنان بدو منسوب اند. (الاعلام زرکلی ).
محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن خصفةبن قیس عیلان از عدنان جدی جاهلی است . از نسل اوست المؤمل بن امیل المحاربی و سواربن حمدون و ذوالرمحین عامربن وهب . (الاعلام زرکلی ).
محارب . [ م ُ رِ ](اِخ ) ابن دثاربن کردوس السدوسی الشیبانی الکوفی ، مکنی به ابوالمطرف قاضی کوفه ، مردی فقیه و فاضل و نیکوسیرت و زاهد و دلیر بود و سواری بنام و درباره ٔ علی و عثمان از فرقه ٔ مرجئه بشمار می رفت و در این باره شعری دارد. از منصب قضا نوبتی عزل و باز منصوب شد و در آن منصب درگذشت . (116 هَ . ق .). (الاعلام زرکلی ).
(منسوب به حسن متکلم ).