کلمه جو
صفحه اصلی

محارب


مترادف محارب : پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزم آور، رزم پوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما ، ستیزه جو، یاغی علیه حکومت اسلامی

متضاد محارب : مصلح

برابر پارسی : جنگجو، رزمجو، پیکارجو

فارسی به انگلیسی

combatant

عربی به فارسی

متحارب , متخاصم , جنگجو , داخل درجنگ


مترادف و متضاد

warrior (اسم)
مبارز، جنگجو، سلحشور، دلاور، مجاهد، محارب، جنگ کننده، رزمجو، جنگاور، مرد جنگی

combatant (اسم)
مبارز، جنگجو، محارب

militant (اسم)
محارب، جنگ طلب، اهل نزاع و کشمکش

militant (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، فتنه جو، محارب

combatant (صفت)
مبارز، جنگجو، محارب، مایل بجنگ

صفت ≠ مصلح


پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزم‌آور، رزم‌پوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما


۱. پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمآور، رزمپوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما ≠ مصلح
۲. ستیزهجو، یاغی (علیه حکومت اسلامی)


فرهنگ فارسی

جنگ کننده، جنگجو، جنگنده
( اسم ) ۱ - جنگ کننده جنگنده رزمنده جمع : محاربین . ۲ - محارب هر آن کسی بود که قصد کند بمال مردم بر گرفتن و سلاح بظاهر کند ...
ابن قیس الکسعی

فرهنگ معین

(مُ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) جنگجو، نبردکننده .

لغت نامه دهخدا

محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن فهربن مالک بن النضر از قریش . جدی جاهلی است و بسیاری از مشاهیر از نسل اویند. (الاعلام زرکلی ).


محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن قیس الکسعی ، از قبیله ٔ کسع یمن و شاعر است به او در ندامت مثل زنند. (الاعلام زرکلی ).


محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن عمروبن ودیعةبن لکیز از بنی عبدالقیس . جدی جاهلی است و محارب بن مزید صحابی از نسل اوست و نیز حطم بن محارب که زره های حطمیه را بدو منسوب می دارند. (الاعلام زرکلی ).


محارب. [م ُ رِ ] ( ع ص ) با یکدیگر جنگ کننده. ( آنندراج ). جنگنده. رزمنده. جنگجو و بهادر و غازی. ( ناظم الاطباء ). مرد جنگجو و نبرد کننده. ( ناظم الاطباء ) :
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب.
( منسوب به حسن متکلم ).
- عدو محارب ؛ دشمن جنگی. ( ازلسان العرب ).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. ( ترجمه النهایه طوسی ص 198 ).

محارب. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ محراب. ( زمخشری یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

محارب. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ( بنو... ) قبیله دوم از فهر و ایشان بنومحارب بن فهرندو از ایشان است ضحاک بن قیس از اصحاب رسول اﷲ ( ص ). ( صبح الاعشی ج 1 ص 352 ). رجوع به ضحاک بن قیس الفهری شود.

محارب. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن خصفةبن قیس عیلان از عدنان جدی جاهلی است. از نسل اوست المؤمل بن امیل المحاربی و سواربن حمدون و ذوالرمحین عامربن وهب. ( الاعلام زرکلی ).

محارب. [ م ُ رِ ]( اِخ ) ابن دثاربن کردوس السدوسی الشیبانی الکوفی ، مکنی به ابوالمطرف قاضی کوفه ، مردی فقیه و فاضل و نیکوسیرت و زاهد و دلیر بود و سواری بنام و درباره علی و عثمان از فرقه مرجئه بشمار می رفت و در این باره شعری دارد. از منصب قضا نوبتی عزل و باز منصوب شد و در آن منصب درگذشت. ( 116 هَ. ق. ). ( الاعلام زرکلی ).

محارب. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن صباح بن عتیک از عنزةبن اسد جدی جاهلی است و گروهی از شاعران و دیگر از آنان بدو منسوب اند. ( الاعلام زرکلی ).

محارب. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن عمروبن ودیعةبن لکیز از بنی عبدالقیس. جدی جاهلی است و محارب بن مزید صحابی از نسل اوست و نیز حطم بن محارب که زره های حطمیه را بدو منسوب می دارند. ( الاعلام زرکلی ).

محارب. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن فهربن مالک بن النضر از قریش. جدی جاهلی است و بسیاری از مشاهیر از نسل اویند. ( الاعلام زرکلی ).

محارب. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن قیس الکسعی ، از قبیله کسع یمن و شاعر است به او در ندامت مثل زنند. ( الاعلام زرکلی ).

محارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ محراب . (زمخشری یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) (بنو ...) قبیله ٔ دوم از فهر و ایشان بنومحارب بن فهرندو از ایشان است ضحاک بن قیس از اصحاب رسول اﷲ (ص ). (صبح الاعشی ج 1 ص 352). رجوع به ضحاک بن قیس الفهری شود.


محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن صباح بن عتیک از عنزةبن اسد جدی جاهلی است و گروهی از شاعران و دیگر از آنان بدو منسوب اند. (الاعلام زرکلی ).


محارب . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن خصفةبن قیس عیلان از عدنان جدی جاهلی است . از نسل اوست المؤمل بن امیل المحاربی و سواربن حمدون و ذوالرمحین عامربن وهب . (الاعلام زرکلی ).


محارب . [ م ُ رِ ](اِخ ) ابن دثاربن کردوس السدوسی الشیبانی الکوفی ، مکنی به ابوالمطرف قاضی کوفه ، مردی فقیه و فاضل و نیکوسیرت و زاهد و دلیر بود و سواری بنام و درباره ٔ علی و عثمان از فرقه ٔ مرجئه بشمار می رفت و در این باره شعری دارد. از منصب قضا نوبتی عزل و باز منصوب شد و در آن منصب درگذشت . (116 هَ . ق .). (الاعلام زرکلی ).


محارب . [م ُ رِ ] (ع ص ) با یکدیگر جنگ کننده . (آنندراج ). جنگنده . رزمنده . جنگجو و بهادر و غازی . (ناظم الاطباء). مرد جنگجو و نبرد کننده . (ناظم الاطباء) :
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب .

(منسوب به حسن متکلم ).



- عدو محارب ؛ دشمن جنگی . (ازلسان العرب ).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ص 198).

فرهنگ عمید

۱. جنگ کننده، جنگجو، جنگنده.
۲. (فقه ) کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است.

دانشنامه عمومی

محارب (شوش). محارب (شوش)، روستایی از توابع بخش فتح المبین شهرستان شوش در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان چنانه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۵۳ نفر (۳۳خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

کسی که علیه حق قیام کند

رزمنده


کلمات دیگر: