کلمه جو
صفحه اصلی

شیرفهم کردن

فارسی به انگلیسی

enlighten

فرهنگ فارسی

( اسم ) فهماندن با رنج و زحمت ( به معنی خر فهم کردن منتهی بلسان مودب تر ) : پس از دو ساعت گفتگو مطلب را به او شیر فهم کردم .

فرهنگ معین

(فَ. کَ دَ ) (مص م . )(عا. )فهماندن مطلب به شخص کُند ذهن .

لغت نامه دهخدا

شیرفهم کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، جزٔبجزء توضیح دادن و روشن ساختن موضوع. به مزاح ، بجای خرفهم کردن. به کنایه ، خرفهم کردن. ( یادداشت مؤلف ). فهماندن با رنج و زحمت ( به معنی خرفهم کردن ، منتهی به لسان مؤدب تر ): «پس از دو ساعت گفتگومطلب را به او شیرفهم کردم ». ( فرهنگ فارسی معین ).

پیشنهاد کاربران

؟

set one straight


کلمات دیگر: