زن ثیب گردیده
مثیب
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - جزای نیک دهنده . ۲ - عطا کننده .
لغت نامه دهخدا
مثیب. [ م ُ ث َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) امراءة مثیب ؛ زن ثیب گردیده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زن مرددیده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
مثیب. [ م ُ ] ( ع ص ) پاداش دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اثابة شود. || به اعتدال مزاج آینده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مثیب. [ م ُ ] ( ع ص ) پاداش دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اثابة شود. || به اعتدال مزاج آینده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مثیب . [ م ُ ] (ع ص ) پاداش دهنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثابة شود. || به اعتدال مزاج آینده . (غیاث ) (آنندراج ).
مثیب . [ م ُ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ) امراءة مثیب ؛ زن ثیب گردیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن مرددیده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کلمات دیگر: