کلمه جو
صفحه اصلی

سرکار

فارسی به انگلیسی

overseer, clerk of the work, esquire, at work, on duty, you

at work, on duty


overseer, esquire, you


at work


مترادف و متضاد

mister (اسم)
آقا، سرکار، عنوانی مثل اقا

فرهنگ فارسی

کارفرما، کارگزار، مباشر، ناظر، پیشکار
۱ - کسی که در راس کاری قرار دارد پیشکار کار فرما . ۲ - دستگاه اداری ( صفویان ) . ۳ - حساب ( صفویان ) . ۴ - مبلغ ( صفویان ) . ۵ - کلمه ای که به عنوان احترام به اشخاص گویند : سرکار عالی ( در خطاب به آقایان محترم ) سرکار عالیه ( در خطاب به خانمهای محترم ) . ۶ - عنوان رسمی افسران از ستوان تا سرهنگ.

فرهنگ معین

(سَ ) (اِمر. ) ۱ - کلمه ای که به عنوان احترام به اشخاص گویند: سرکار آقا، سرکار خانم . ۲ - سرکار عنوان رسمی درجه داران و افسران تا ردة سرهنگی .

لغت نامه دهخدا

سرکار. [ س َ ] ( اِ مرکب ) کارفرما در کاری. ( یادداشت مؤلف ). کارفرما و صاحب اهتمام کاری. ( آنندراج ). کارفرما. ( ناظم الاطباء ) : و امور متعلق به قورچیان را ریش سفید سرکار مزبور که عالیجاه قورچی باشی است. ( تذکرةالملوک چ 2 ص 7 ). بعد از تصدیق ریش سفید و سرکار و تجویز مشارالیه مناط اعتبار و اعتماد داشت. ( تذکرةالملوک چ 2 ص 17 ). || عنوانی است مانند جناب و حضرت. ( یادداشت مؤلف ). یکی از القابی که در تعظیم و تکریم شخص استعمال میکنند، خواه آن شخص حاضر باشد و یا غایب. ( ناظم الاطباء ). || عنوان رسمی نظامیان از ستوان تا سرهنگ. ( فرهنگ فارسی معین ). || به اصطلاح اهالی دفتر هندوستان معموره ای که دارای چندین ناحیه و پرگنه باشد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ناظر و ناظم و مباشر وکارگزار. ( ناظم الاطباء ). و بصورتهای زیر بکار برده شده است : سرکار آذربایجان. سرکار آقایان. سرکار ارباب التحاویل. سرکار انتقالی. سرکار اوارجه. سرکار اوارجه عراق. سرکار اوارجه فارس. سرکار جمع. سرکار خاصه. سرکار خاصه شریفه. سرکار خالص. سرکار خراسان. سرکار خرج. سرکار دیوان. سرکار دیوانی. سرکار سرخط. سرکار صاحب جمع اصطبل. سرکار غلامان. سرکار قورچی. سرکارمعادن. سرکار ممالک. سرکار موقوفات. برای تمام شواهد رجوع به تذکرةالملوک شود. || رئیس. || حاکم. || دربار پادشاهی. || پیشکار. || مفتش. || گماشته. ( ناظم الاطباء ). || کسی که اهتمام کار راجع بدو بود. ( مهذب الاسماء ) . || کارخانه و جائی که در آن جامه بافند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). منسج. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. کارفرما، کارگزار، مباشر، ناظر، پیشکار.
۲. کلمۀ احترام که در خطاب به کسی می گویند.

دانشنامه عمومی

سرکار در ارتش جمهوری اسلامی ایران اولین لقب نظامی و خطابه جمعی پرسنل نظامی کادر و سربازان است. این لقب شامل درجه دارانی است که درجه آنها روی بازو نصب می گردد که شامل درجات:سرباز سوم، سرباز دوم، سرباز یکم، سرجوخه، گروهبان سوم، گروهبان دوم، گروهبان یکم، استوار دوم و استوار یکم می شود.


کلمات دیگر: