کلمه جو
صفحه اصلی

شکله

فرهنگ فارسی

( اسم ) قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ . ۲ - قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد .
اقتوائ شکله بر کشیدن تقویر شکلله بر کشیدن جامه .

فرهنگ معین

(ش لَ یا لِ ) (اِ. ) یک برش یا قاچ از هندوانه و مانند آن .

لغت نامه دهخدا

شکلة. [ ش ُ ل َ ] (ع اِمص ) سرخ و سپیدی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سرخی که به آن سفیدی آمیخته بود. (مهذب الاسماء). || سرخی سپیدی چشم یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرخ سپیدی چشم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همانندی . مشابهت : فیه شکلة من ابیه ؛ در او مشابهتی از پدر است .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).


( شکلة ) شکلة. [ ش ُ ل َ ] ( ع اِمص ) سرخ و سپیدی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). سرخی که به آن سفیدی آمیخته بود. ( مهذب الاسماء ). || سرخی سپیدی چشم یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سرخ سپیدی چشم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || همانندی. مشابهت : فیه شکلة من ابیه ؛ در او مشابهتی از پدر است.( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

شکلة. [ ش َ ک ِ ل َ ] ( ع ص ) زن با ناز و کرشمه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
شکله. [ش ِ ل ِ ] ( اِ ) آنچه از جامه و جز آن به جایی بند شده پاره گردد. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ): اقتواء؛ شکله برکشیدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). تقویر؛ شکله برکشیدن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ).

شکله. [ ش ِ / ش َ ل ِ ] ( اِ ) پارچه ای که با کارد از خربزه و هندوانه و جز آن بردارند. ( ناظم الاطباء ). سر خربزه را چون ببرند آنچه بریده اند شکله گویند و به تازی قوارةالبطیخ گویند. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). قواره ای که از خربزه برگیرند. برش. قواره. قاچ. کلاهوار. مهک. برشهای خربزه و هندوانه. ( یادداشت مؤلف ). || بعضی گویند شکله پارچه ای است که سر چوبی دراز بندند برای رمانیدن مرغان چنانکه کبوتربازان کنند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).

شکله . [ ش ِ / ش َ ل ِ ] (اِ) پارچه ای که با کارد از خربزه و هندوانه و جز آن بردارند. (ناظم الاطباء). سر خربزه را چون ببرند آنچه بریده اند شکله گویند و به تازی قوارةالبطیخ گویند. (از برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). قواره ای که از خربزه برگیرند. برش . قواره . قاچ . کلاهوار. مهک . برشهای خربزه و هندوانه . (یادداشت مؤلف ). || بعضی گویند شکله پارچه ای است که سر چوبی دراز بندند برای رمانیدن مرغان چنانکه کبوتربازان کنند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ).


شکله . [ش ِ ل ِ ] (اِ) آنچه از جامه و جز آن به جایی بند شده پاره گردد. (از برهان ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء): اقتواء؛ شکله برکشیدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تقویر؛ شکله برکشیدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ).


شکلة. [ ش َ ک ِ ل َ ] (ع ص ) زن با ناز و کرشمه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. تکۀ لباس یا پارچه که به میخ یا شاخ درخت یا جای دیگر گیر کند و پاره شود.
۲. تکۀ کوچکی از خربزه یا هندوانه که با کارد می برند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شَکْلِهِ: شکل آن - مشابه آن (شکل هر چیزی عبارت است از چیزی که مشابه آن ، و از جنس آن باشد . )
ریشه کلمه:
شکل (۲ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

«شَکْل» (به فتح شین) به معنای مثل و مانند است.


کلمات دیگر: