کوهی به قراقروم مغولستان
ارتاق
فرهنگ فارسی
کوهی به قراقروم مغولستان
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ارتاق. [ ] ( اِخ ) کوهی به قراقروم مغولستان. ( حبط ج 2 ص 2 ).
ارتاق . [ ] (اِخ ) کوهی به قراقروم مغولستان . (حبط ج 2 ص 2).
ارتاق . [ اُ] (مغولی ، ص ، اِ) در لهجه ٔ محاوره ٔ مردم خوارزم بمعنی تاجر است . (آنندراج ). اورتاق : از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم . (جهانگشای جوینی ). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی . (جهانگشای جوینی ). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشماره ٔ آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی ). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی ). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت . (جهانگشای جوینی ). || پیله ور. || شریک . انباز. مصاحب . و ظاهراً ارتاق کسی است که سرمایه از شاهی یا بزرگی می گرفته است و در سود او را شریک می کرده است با شرط بقاء سرمایه . و رجوع به ارتاقی شود.