کلمه جو
صفحه اصلی

ارتاق

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تاجر بازرگان . ۲ - شریک انباز مصاحب .
کوهی به قراقروم مغولستان

فرهنگ معین

(اُ ) [ تر. ] ( اِ. ) = اورتاق . اورتاغ . ارتق . ارتاغ : ۱ - تاجر، بازرگان . ۲ - [ مغ . ] شریک ، انباز، مصاحب .

لغت نامه دهخدا

ارتاق. [ اُ] ( مغولی ، ص ، اِ ) در لهجه محاوره مردم خوارزم بمعنی تاجر است. ( آنندراج ). اورتاق : از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم. ( جهانگشای جوینی ). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی. ( جهانگشای جوینی ). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشماره آن آمده باشد... ( جهانگشای جوینی ). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. ( جهانگشای جوینی ). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت. ( جهانگشای جوینی ). || پیله ور. || شریک. انباز. مصاحب. و ظاهراً ارتاق کسی است که سرمایه از شاهی یا بزرگی می گرفته است و در سود او را شریک می کرده است با شرط بقاء سرمایه. و رجوع به ارتاقی شود.

ارتاق. [ ] ( اِخ ) کوهی به قراقروم مغولستان. ( حبط ج 2 ص 2 ).

ارتاق . [ ] (اِخ ) کوهی به قراقروم مغولستان . (حبط ج 2 ص 2).


ارتاق . [ اُ] (مغولی ، ص ، اِ) در لهجه ٔ محاوره ٔ مردم خوارزم بمعنی تاجر است . (آنندراج ). اورتاق : از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم . (جهانگشای جوینی ). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی . (جهانگشای جوینی ). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشماره ٔ آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی ). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی ). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت . (جهانگشای جوینی ). || پیله ور. || شریک . انباز. مصاحب . و ظاهراً ارتاق کسی است که سرمایه از شاهی یا بزرگی می گرفته است و در سود او را شریک می کرده است با شرط بقاء سرمایه . و رجوع به ارتاقی شود.


فرهنگ عمید

کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می کرد و در سود او شریک بود.


کلمات دیگر: