کلمه جو
صفحه اصلی

کلاه شکستن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کج گذاشتن کلاه بر سر کج کردن گوش. کلاه . ۲ - یک گوش. سر کلاه را تو کردن ( چه کلاه قدیم بلند بود و مقواهم نداشت و بعضی برای مشتی گری یا نمودن سلیقه یک گوش. سر آن یا تمام سر را تو میکردند ) . ۳ - نخوت نمودن تکبر ورزیدن : ( حسن چون آرد بجنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را ) . ( صائب )

فرهنگ معین

( ~ . شِ کَ تَ ) (مص ل . ) تفاخر کردن .

لغت نامه دهخدا

کلاه شکستن. [ ک ُش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از برگردانیدن گوشه کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. ( برهان ). برگردانیدن گوشه کلاه و کج گذاشتن کلاه. ( ناظم الاطباء ). کج گذاشتن کلاه بر سر. کج کردن گوشه کلاه. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از کج کردن گوشه ٔکلاه است. ( انجمن آرا ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). یعنی نخوت و غرور نمودن... و قیل کلاه شکستن بمعنی فخر کردن و این حاصل معنی است. ( آنندراج ) :
حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را.
صائب ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: