کلمه جو
صفحه اصلی

گیسو بریده

فرهنگ فارسی

۱ - زنی که گیسوی او را بریده باشند گیس بریده . ۲- زنی بی حیا . ۳- دشنامی است زنان را ( اشاره بسیاستی که زنان بیکاره را میکردند ) : فریاد زد : گیسو بریده . بگذار سزای این مادر بخطا را بدهم ... ( امیر ارسلان . چا. محجوب : جیبی ۱۴۷ )

فرهنگ معین

(بُ دِ ) کنایه از: زن بی شرم و حیا.

لغت نامه دهخدا

گیسوبریده. [ ب ُ دَ/ دِ ] ( ن مف مرکب ) گیس بریده. کنایه از زن بی حیا و در تداول عامه دشنامی است. زن بی حیای هرزه چانه. ( از بهارعجم ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
پوشیده جامه دختر رز، ته نما ببین
مستوری لباسی گیسوبریده را.
واله هروی ( از بهار عجم ).
رجوع به گیس بریده شود.


کلمات دیگر: