کلمه جو
صفحه اصلی

نضار

فرهنگ فارسی

۱- سیم و زر(بیشتر در مورد زر بکاررود ): چمیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد . ( منوچهری .د. چا. ۲ ) ۲۲:۲ - خالص از هر چیز . ۳ - قدح چوبین .
بنت محمد بن یوسف ام العز نویسنده و شاعر. مصری است در سال ۷٠۲ تولد یافت و به ۷۳٠ هجری قمری درگذشت .

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زر. ۲ - خالص از هر چیز.

لغت نامه دهخدا

نضار. [ ن َ ] ( ع اِ ) سیم و زر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

نضار. [ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) زر و سیم خالص ناگداخته بی غش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زر خالص. ( دهار ). به معنی طلا و نقره هر دو آمده اما بیشتر بر طلا اطلاق شود. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). و نیز رجوع به نضر و نَضار شود :
حاصل آن کودک بر آن تخت نضار
شسته پهلوی قباد شهریار.
مولوی.
|| جوهر خالص از تبر ( نِضار ) یعنی طلای ناساخته ناگداخته ، یا طلائی که هنوز در معدن است. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || زرد به معنی طلا. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || خالص هر چیز. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از صراح ). خالص از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). || خالص النسب. ( از اقرب الموارد ). || چوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خشب. ( اقرب الموارد ). || چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت. نِضار. ( منتهی الارب )( آنندراج ). چوبی که از آن ظرف سازند. ( از اقرب الموارد ). || درخت گز، یا گز سرسبز بی آب ، یا گز دراز راست شاخه ها، یا گز کوهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). اثل. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نِضار. رجوع به نضار شود. || قدح نضار ، کاسه از چوب گز زردرنگ.( منتهی الارب ). قدحی از چوب گز. ( فرهنگ خطی ).

نضار. [ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ نضر. رجوع به نَضر شود. || چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت صلی اﷲ علیه وآله. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). اثل. ( از حاشیه برهان چ معین ). نُضار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

نضار. [ ن ِ ] ( اِخ ) بنت محمدبن یوسف ام العز، نویسنده و شاعره مصری است ، درسال 702 تولد یافت و به 730 هَ. ق. درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 356 و الدرالکامنه ج 4 ص 395 شود.

نضار. [ ن َ ] (ع اِ) سیم و زر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


نضار. [ ن ِ ] (اِخ ) بنت محمدبن یوسف ام العز، نویسنده و شاعره ٔ مصری است ، درسال 702 تولد یافت و به 730 هَ . ق . درگذشت . رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 356 و الدرالکامنه ج 4 ص 395 شود.


نضار. [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نضر. رجوع به نَضر شود. || چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت صلی اﷲ علیه وآله . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). اثل . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نُضار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).


نضار. [ ن ُ ] (ع ص ، اِ) زر و سیم خالص ناگداخته ٔ بی غش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زر خالص . (دهار). به معنی طلا و نقره هر دو آمده اما بیشتر بر طلا اطلاق شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و نیز رجوع به نضر و نَضار شود :
حاصل آن کودک بر آن تخت نضار
شسته پهلوی قباد شهریار.

مولوی .


|| جوهر خالص از تبر (نِضار) یعنی طلای ناساخته ٔ ناگداخته ، یا طلائی که هنوز در معدن است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زرد به معنی طلا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || خالص هر چیز. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از صراح ). خالص از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از المنجد). || خالص النسب . (از اقرب الموارد). || چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خشب . (اقرب الموارد). || چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت . نِضار. (منتهی الارب )(آنندراج ). چوبی که از آن ظرف سازند. (از اقرب الموارد). || درخت گز، یا گز سرسبز بی آب ، یا گز دراز راست شاخه ها، یا گز کوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اثل . (اقرب الموارد) (المنجد). نِضار. رجوع به نضار شود. || قدح نضار ، کاسه از چوب گز زردرنگ .(منتهی الارب ). قدحی از چوب گز. (فرهنگ خطی ).

دانشنامه عمومی

نضار (یمن). نضار به عربی ( النَضار )، روستایی کوجکی است در قلهٔ کوه (جبل حنتمة)، در ناحیهٔ (رزان) واعمال شهر صنعاء از توابع استان صَنعاء در کشور یمن در شبه جزیره عربستان. جمعیت آن ۲۶۱ نفر (۱۳ خانوار) می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی) .


کلمات دیگر: