کلمه جو
صفحه اصلی

مجتلب

فرهنگ معین

(مُ تَ ل ) [ ع . ] (اِفا. ) جلب کننده ، کشنده .
(مُ تَ لَ ) [ ع . ] (اِمف . ) جلب شده ، استخراج شده .

(مُ تَ ل ) [ ع . ] (اِفا.) جلب کننده ، کشنده .


(مُ تَ لَ) [ ع . ] (اِمف .) جلب شده ، استخراج شده .


لغت نامه دهخدا

مجتلب. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) آن که کشد چیزی را ازجایی به جایی دیگر. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که می کشد چیزی از جایی به جایی خصوصاً بنده و ستور را برای فروختن. ( ناظم الاطباء ).

مجتلب. [ م ُ ت َ ل َ ] ( ع ص ) برکشیده. بیرون کشیده. استخراج شده. مُستَخرَج. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): و به سبب آنکه افاعیل این بحور گویی مستخرج و مجتلب است از اجزاءبحور دایره مختلفه مفاعیلن از طویل و مستفعلن از بسیط و فاعلاتن از مدید، نام آن دایره مجتلبه کردند. ( المعجم چ دانشگاه ص 70 ). و رجوع به ماده بعد شود.

مجتلب . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) برکشیده . بیرون کشیده . استخراج شده . مُستَخرَج . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و به سبب آنکه افاعیل این بحور گویی مستخرج و مجتلب است از اجزاءبحور دایره ٔ مختلفه مفاعیلن از طویل و مستفعلن از بسیط و فاعلاتن از مدید، نام آن دایره ٔ مجتلبه کردند. (المعجم چ دانشگاه ص 70). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.


مجتلب . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) آن که کشد چیزی را ازجایی به جایی دیگر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می کشد چیزی از جایی به جایی خصوصاً بنده و ستور را برای فروختن . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: