( صفت ) ۱ - آنکه مجلس را بوجود خود روشن سازد مجلس آرا . ۲ - شراب . ۳ - شمع . ۴ - نغمه ایست از موسیقی قدیم .
مجلس افروز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مجلس افروز. [ م َ ل ِ اَ ] ( نف مرکب )مجلس افروزنده. که مجلس را بیفروزد. که مجلس را روشن کند. که محفل رابه وجود خود منور کند :
به آیین جهانداران یکی روز
به مجلس بود شاه مجلس افروز.
سپهر انگشتری می باخت تا روز.
شده در حقه بازی باد نوروز.
خرد بیخود بدی تا نیمه روز.
به آیین جهانداران یکی روز
به مجلس بود شاه مجلس افروز.
نظامی.
به دست آن بتان مجلس افروزسپهر انگشتری می باخت تا روز.
نظامی.
ز بس نارنج و ناز مجلس افروزشده در حقه بازی باد نوروز.
نظامی.
چو گفتی نیمروز مجلس افروزخرد بیخود بدی تا نیمه روز.
نظامی.
|| ( اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کنایه از شمع. ( برهان ) ( آنندراج ). شمع افروخته. ( ناظم الاطباء ). || نام نغمه ای هم هست از نغمات موسیقی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
۱. آن که مجلس را به وجود خود روشن سازد، روشن کنندۀ مجلس.
۲. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه شور.
۲. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه شور.
کلمات دیگر: