گودی، پخ، هنجار، نگین دان
نگین دان
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) انگشتری : زمرد و گیه سبز هر دو هم رنگ اند ولیک زین به نگین دان کشندوزان بجوال . ( ارزقی )
لغت نامه دهخدا
نگین دان. [ ن ِ ] ( اِ مرکب ) نگین خانه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای نصب کردن نگین در انگشتری. آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند :
زمرد و گیه سبز هر دو یک رنگند
ولیک از آن به نگین دان برند و زین به جوال.
گهی کرد بالا گهی کرد زیر.
- نگین دان زمرد ( زبرجد ) ؛ یعنی ماه ، و بعضی کنایه از فلک گویند، و اول اصح است ، چنانکه نظامی گوید :
مه که نگین دان زبرجد شده ست
خاتم او مهر محمد شده ست.
و حکماگویند رنگ ماه سبز است بنابراین او را نگین دان زبرجد گفته اند. ( از رشیدی ).
زمرد و گیه سبز هر دو یک رنگند
ولیک از آن به نگین دان برند و زین به جوال.
ازرقی.
نگین دان او را چه زود وچه دیرگهی کرد بالا گهی کرد زیر.
نظامی.
|| انگشتری. ( فرهنگ فارسی معین ).- نگین دان زمرد ( زبرجد ) ؛ یعنی ماه ، و بعضی کنایه از فلک گویند، و اول اصح است ، چنانکه نظامی گوید :
مه که نگین دان زبرجد شده ست
خاتم او مهر محمد شده ست.
و حکماگویند رنگ ماه سبز است بنابراین او را نگین دان زبرجد گفته اند. ( از رشیدی ).
فرهنگ عمید
۱. جای نگین.
۲. انگشتری.
۲. انگشتری.
کلمات دیگر: