کلمه جو
صفحه اصلی

محاصر

فرهنگ فارسی

(اسم ) محاصره کننده در حصار گیرنده .
نزیکتر راه

لغت نامه دهخدا

محاصر. [ م َ ص ِ ] (ع اِ) نزدیکتر راه . (ناظم الاطباء)


محاصر. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) حصاری کننده کسی را به جنگ. ( آنندراج ). حصارکننده. ( ناظم الاطباء ). در حصار گیرنده. شهربند کننده. محاصره کننده.
- محاصر شدن ؛ شهربند و در بندان کننده شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

محاصر. [ م َ ص ِ ] ( ع اِ ) نزدیکتر راه. ( ناظم الاطباء )

محاصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) حصاری کننده کسی را به جنگ . (آنندراج ). حصارکننده . (ناظم الاطباء). در حصار گیرنده . شهربند کننده . محاصره کننده .
- محاصر شدن ؛ شهربند و در بندان کننده شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

در حصارکننده، محاصره کننده.

پیشنهاد کاربران

دور گرفتن چیزی را، بر جایی یا کسی هجوم بردن

دور چیزی را گرفتم ، بر جایی یا کسی هجوم بردن


کلمات دیگر: