کلمه جو
صفحه اصلی

تهنیت


مترادف تهنیت : تبریک، درودگویی، شادباش، مبارک باد، شادباش گفتن، مبارک بادگفتن

متضاد تهنیت : تسلیت

برابر پارسی : شادباش، فرخنده باد

فارسی به انگلیسی

congratulation, felicitation, greeting, salutation

congratulation


فارسی به عربی

تحیة , تهنأة

مترادف و متضاد

greeting (اسم)
برخورد، سلام، خوشامد، درود، خوش آمد، تبریک، تهنیت، احترام، تبریکات، خوش باش، سلام کننده

salutation (اسم)
سلام، تعارف، درود، تهنیت، سلام اول نامه

hail (اسم)
سلام، درود، تهنیت، تگرگ، خوش باش، طوفان تگرگ، سلام بر شما باد، سلام کردن، طوفان همراه با تگرگ

congratulation (اسم)
تبریک، شادباش، تهنیت

تبریک، درودگویی، شادباش، مبارک‌باد ≠ تسلیت


شادباش گفتن، مبارک‌بادگفتن


۱. تبریک، درودگویی، شادباش، مبارکباد
۲. شادباش گفتن، مبارکبادگفتن ≠ تسلیت


فرهنگ فارسی

مبارکبادگفتن، شادباش گفتن
۱- ( مصدر ) شاد باش گفتنمبارکباد گفتن . ۲ - ( اسم ) شادباش . جمع : تهانی .

فرهنگ معین

(تَ یَ ) [ ع .تهنئة ] (مص ل . ) شادباش گفتن ، مبارک باد گفتن .

لغت نامه دهخدا

تهنیت. [ ت َ ی َ ]( ع مص ) مبارکباد گفتن. ( غیاث اللغات ). تهنیة. ( آنندراج ). مبارکباد و خوش آمد و زندش. ( ناظم الاطباء ). شادباش. ( فرهنگ فارسی معین )... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است. ( از غیاث اللغات ) : نامه ها بیاوردند و بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289 ). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن. ( تاریخ بیهقی ایضاً ). چون به خانه فرودآمد همه اولیاء و حشم و اعیان حضرت به تهنیت وی رفتند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 381 ) :
ای شاه ،گل به تهنیت ملکت آمده ست
زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی.
مسعودسعد.
و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت. ( کلیله و دمنه ).
راویان را بر زبان تهنیت
مدحت شاه اخستان یاد آورید.
خاقانی.
به نیاز گفت فردا پی تهنیت بیایم
به دو چشم او که جانم بشود اگر نیاید.
خاقانی.
کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج
شاید ار تهنیت از کوی مفاجا شنوند.
خاقانی.
و در این تهنیت شعرای دهر و افاضل عصر قصائد غرا گفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 236 ). گفت ای یار عزیز، تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است. ( گلستان ).
هنوز کوس بشارت تمام نازده بود
که تهنیت ز دیار عرب رسید و عجم.
سعدی.
مبارکباد و صلم گو مکن چرخ
که عید ماتمی را تهنیت نیست.
کلیم.
- تهنیت عید ؛ مبارکباد عید. ( ناظم الاطباء ) : استادان در صفت مجلس و صفت شراب و تهنیت عید و مدح پادشاهان سخن بسیار گفته بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276 ).
- تهنیت ورود ؛ مبارکباد کسی که از سفر آمده باشد. ( ناظم الاطباء ).
رجوع به ترکیبهای تهنیت شود. || بگوارانیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). گوارد کردن. ( غیاث اللغات ). || هنیئاً گفتن. گوارا باد گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). به همه معانی رجوع به تهنی و تهنیة شود.

تهنیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) بگوارانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). مبارکباددادن خلاف تعزیة. ( منتهی الارب ). مبارکباد گفتن خلاف تعزیت و با لفظ گفتن و دادن و کردن مستعمل. ( آنندراج ). رجوع به تهنی و تهنیت شود. || لیهنک الامر گفتن کسی را. ( منتهی الارب ). رجوع به تهنی شود.

تهنیت . [ ت َ ی َ ](ع مص ) مبارکباد گفتن . (غیاث اللغات ). تهنیة. (آنندراج ). مبارکباد و خوش آمد و زندش . (ناظم الاطباء). شادباش . (فرهنگ فارسی معین )... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است . (از غیاث اللغات ) : نامه ها بیاوردند و بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن . (تاریخ بیهقی ایضاً). چون به خانه فرودآمد همه ٔ اولیاء و حشم و اعیان حضرت به تهنیت وی رفتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 381) :
ای شاه ،گل به تهنیت ملکت آمده ست
زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی .

مسعودسعد.


و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله و دمنه ).
راویان را بر زبان تهنیت
مدحت شاه اخستان یاد آورید.

خاقانی .


به نیاز گفت فردا پی تهنیت بیایم
به دو چشم او که جانم بشود اگر نیاید.

خاقانی .


کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج
شاید ار تهنیت از کوی مفاجا شنوند.

خاقانی .


و در این تهنیت شعرای دهر و افاضل عصر قصائد غرا گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 236). گفت ای یار عزیز، تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است . (گلستان ).
هنوز کوس بشارت تمام نازده بود
که تهنیت ز دیار عرب رسید و عجم .

سعدی .


مبارکباد و صلم گو مکن چرخ
که عید ماتمی را تهنیت نیست .

کلیم .


- تهنیت عید ؛ مبارکباد عید. (ناظم الاطباء) : استادان در صفت مجلس و صفت شراب و تهنیت عید و مدح پادشاهان سخن بسیار گفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276).
- تهنیت ورود ؛ مبارکباد کسی که از سفر آمده باشد. (ناظم الاطباء).
رجوع به ترکیبهای تهنیت شود. || بگوارانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوارد کردن . (غیاث اللغات ). || هنیئاً گفتن . گوارا باد گفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به همه ٔ معانی رجوع به تهنی ٔ و تهنیة شود.

فرهنگ عمید

مبارک باد گفتن، شادباش گفتن، تبریک گفتن.

جدول کلمات

شادباش

پیشنهاد کاربران

شادباش ، فرخنده


کلمات دیگر: