تهنیت . [ ت َ ی َ ](ع مص ) مبارکباد گفتن . (غیاث اللغات ). تهنیة. (آنندراج ). مبارکباد و خوش آمد و زندش . (ناظم الاطباء). شادباش . (فرهنگ فارسی معین )... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است . (از غیاث اللغات )
: نامه ها بیاوردند و بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
289). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن . (تاریخ بیهقی ایضاً). چون به خانه فرودآمد همه ٔ اولیاء و حشم و اعیان حضرت به تهنیت وی رفتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص
381)
: ای شاه ،گل به تهنیت ملکت آمده ست
زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی .
مسعودسعد.
و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله و دمنه ).
راویان را بر زبان تهنیت
مدحت شاه اخستان یاد آورید.
خاقانی .
به نیاز گفت فردا پی تهنیت بیایم
به دو چشم او که جانم بشود اگر نیاید.
خاقانی .
کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج
شاید ار تهنیت از کوی مفاجا شنوند.
خاقانی .
و در این تهنیت شعرای دهر و افاضل عصر قصائد غرا گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
236). گفت ای یار عزیز، تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است . (گلستان ).
هنوز کوس بشارت تمام نازده بود
که تهنیت ز دیار عرب رسید و عجم .
سعدی .
مبارکباد و صلم گو مکن چرخ
که عید ماتمی را تهنیت نیست .
کلیم .
-
تهنیت عید ؛ مبارکباد عید. (ناظم الاطباء)
: استادان در صفت مجلس و صفت شراب و تهنیت عید و مدح پادشاهان سخن بسیار گفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
276).
-
تهنیت ورود ؛ مبارکباد کسی که از سفر آمده باشد. (ناظم الاطباء).
رجوع به ترکیبهای تهنیت شود. || بگوارانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوارد کردن . (غیاث اللغات ). || هنیئاً گفتن . گوارا باد گفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به همه ٔ معانی رجوع به تهنی ٔ و تهنیة شود.