کلمه جو
صفحه اصلی

تکان خوردن


مترادف تکان خوردن : جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن

فارسی به انگلیسی

budge, flap, jolt, judder, quicken, shift, waggle, wave

فارسی به عربی

تذبذب , مهرج , هزة

مترادف و متضاد

shake (فعل)
تکان دادن، اشفتن، جنباندن، لرزیدن، بهم زدن، تکان خوردن، لرزش داشتن، متزلزل کردن

wag (فعل)
تکان دادن، جنباندن، تکان خوردن، جنبیدن

scud (فعل)
تکان خوردن، تند راه رفتن

vibrate (فعل)
لرزیدن، نوسان کردن، تکان خوردن، جنبیدن، ارتعاش داشتن، مرتعش کردن، تموج داشتن

quake (فعل)
لرزیدن، بهیجان امدن، لرزاندن، تکان خوردن، مرتعش شدن، لرزش داشتن

hotch (فعل)
تکان خوردن، لولیدن، بیقراری کردن

jolt (فعل)
تکان دادن، تکان خوردن، دست انداز داشتن

jounce (فعل)
تکان دادن، تکان خوردن، دست انداز داشتن، بشدت بالا و پایین پریدن

جم‌خوردن، حرکت کردن، جنبیدن


منقلب شدن، به‌هیجان آمدن


هول کردن، هراسیدن


به‌اهتزاز درآمدن


۱. جمخوردن، حرکت کردن، جنبیدن
۲. منقلب شدن، بههیجان آمدن
۳. هول کردن، هراسیدن
۴. بهاهتزاز درآمدن


فرهنگ فارسی

۳ .( مصدر ) حرکت کردن جنبیدن .

لغت نامه دهخدا

تکان خوردن. [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) از جای برجستن و جنبیدن و لرزش گرفتن و مضطرب شدن. ( ناظم الاطباء ). || سخت ترسیدن. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). || در اصطلاح بنایان نشست کردن بنایی به علت سست شدن پی او. ( یادداشت ایضاً ).

گویش اصفهانی

تکیه ای: tekun bexori
طاری: takun xârd(mun)
طامه ای: tekun xârdan
طرقی: tekun xârdmun
کشه ای: tekun xârdmun
نطنزی: tekun xârdan


جدول کلمات

لرزیدن, جم

پیشنهاد کاربران

جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن


کلمات دیگر: