کلمه جو
صفحه اصلی

نفق

عربی به فارسی

تونل , نقب , سوراخ کوه , نقب زدن , تونل ساختن , نقب راه


فرهنگ فارسی

فرس نفق الجری : اسب شتاب مانده شونده و منقطع کننده جری را .

لغت نامه دهخدا

نفق. [ ن َ ] ( ع مص ) بیرون آمدن یربوع از نافقائش. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). رجوع به نَفَق شود. || داخل شدن کلاکموش در نافقائش. ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). رجوع به نَفَق شود.

نفق. [ ن َ ف َ ] ( ع اِ )راه باریک در زمین که به سوی جائی رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از المنجد ). سمج که راه گذر دارد. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). سوراخ و سردابه. ( مهذب الاسماء ). تونل . ( یادداشت مؤلف ). قوله تعالی : نفقاً فی الارض او سلماً فی السّماء. ( قرآن 35/6 ). ( منتهی الارب ). ج ، انفاق. || سوراخ کلاکموش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- امثال :
ضل دریص نفقه ؛ ای جُحْرَه ؛ در حق کسی گویند که تدارک کار نداند. ( منتهی الارب ).
|| ( مص ) سپری گردیدن و نیست شدن یا کم گشتن توشه. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). برسیدن. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). سپری شدن. ( زوزنی ). تمام شدن و نیست شدن یا کم شدن چیزی. ( از اقرب الموارد ). || بیرون رفتن کلاکموش از نافقاء . ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || داخل شدن کلاکموش در نافقائش . || رواج دادن کالا را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

نفق. [ ن َ ف ِ ] ( ع ص ) فرس نفق الجری ؛ اسب شتاب مانده شونده و منقطعکننده جری را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). هر چیز سریعالانقطاع ، و منه : فرس نفق الجری. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ).

نفق . [ ن َ ] (ع مص ) بیرون آمدن یربوع از نافقائش . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). رجوع به نَفَق شود. || داخل شدن کلاکموش در نافقائش . (از المنجد) (از متن اللغة). رجوع به نَفَق شود.


نفق . [ ن َ ف َ ] (ع اِ)راه باریک در زمین که به سوی جائی رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). سمج که راه گذر دارد. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). سوراخ و سردابه . (مهذب الاسماء). تونل . (یادداشت مؤلف ). قوله تعالی : نفقاً فی الارض او سلماً فی السّماء. (قرآن 35/6). (منتهی الارب ). ج ، انفاق . || سوراخ کلاکموش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- امثال :
ضل دریص نفقه ؛ ای جُحْرَه ؛ در حق کسی گویند که تدارک کار نداند. (منتهی الارب ).
|| (مص ) سپری گردیدن و نیست شدن یا کم گشتن توشه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). برسیدن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سپری شدن . (زوزنی ). تمام شدن و نیست شدن یا کم شدن چیزی . (از اقرب الموارد). || بیرون رفتن کلاکموش از نافقاء . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از المنجد). || داخل شدن کلاکموش در نافقائش . || رواج دادن کالا را. (از اقرب الموارد) (از المنجد).


نفق . [ ن َ ف ِ ] (ع ص ) فرس نفق الجری ؛ اسب شتاب مانده شونده و منقطعکننده جری را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هر چیز سریعالانقطاع ، و منه : فرس نفق الجری . (از متن اللغة) (از المنجد).


فرهنگ عمید

راه زیرزمینی، تونل.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَرَباً: مسلک و مذهب (سرب و نفق عبارت است از راهی که در زیر زمین کنده شده و از نظر عموم پنهان است . در عبارت "فَـﭑتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی ﭐلْبَحْرِ سَرَباً " گویا راهی را که ماهی موسی پیش گرفته و به دریا رفت تشبیه به نقبی کرده که کسی پیش بگیرد و ناپدید شود)
معنی نِّفَاقِ: نفاق - دو رویی (نفاقدر عرف قرآن به معنای اظهار ایمان و پنهان داشتن کفر باطنی است .اصل این کلمه از نفق به معنی تونل و راهی است که از زیر زمین برود ، مانند عبارت "فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الأرض "، سوراخ و لانه موش صحرائی را نیز نافقاء می نامند و م...
معنی مُنَافِقُونَ: منافقان - دو رویان (کلمه منافق اسم فاعل از باب مفاعله از ماده نفاق است ، که در عرف قرآن به معنای اظهار ایمان و پنهان داشتن کفر باطنی است .اصل این کلمه از نفق به معنی تونل و راهی است که از زیر زمین برود ، مانند عبارت "فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الأرض...
معنی مُنَافِقِینَ: منافقان (کلمه منافق اسم فاعل از باب مفاعله از ماده نفاق است ، که در عرف قرآن به معنای اظهار ایمان و پنهان داشتن کفر باطنی است .اصل این کلمه از نفق به معنی تونل و راهی است که از زیر زمین برود ، مانند عبارت "فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الأرض "، سوراخ ...
معنی نَافَقُواْ: نفاق و دوروئی کردند (ازنفاق که در عرف قرآن به معنای اظهار ایمان و پنهان داشتن کفر باطنی است .اصل این کلمه از نفق به معنی تونل و راهی است که از زیر زمین برود ، مانند عبارت "فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الأرض "، سوراخ و لانه موش صحرائی را نیز نافقاء می...
معنی مُنَافِقَاتُ: زنان منافق - زنان دو رو (کلمه منافق اسم فاعل از باب مفاعله از ماده نفاق است ، که در عرف قرآن به معنای اظهار ایمان و پنهان داشتن کفر باطنی است .اصل این کلمه از نفق به معنی تونل و راهی است که از زیر زمین برود ، مانند عبارت "فان استطعت ان تبتغی نفقا فی ...
تکرار در قرآن: ۱۱۱(بار)
نَفَق (بروزن فرس) و نَفاق (به فتح - ن) به معنی خروج یا تمام شدن است. در مجمع ذیل آیه . فرموده: اصل نفق به معنی خروج است. و در ذیل آیه . فرموده انفاق اخراج مال است «اَنْفَقَ مالَهُ»مال خویش را از ملکش خارج کرد. در لغت آمده: نَفَقَتِ الدَّابَّةُ نُفُوقاً :ماتَ وَ خَرَجَ روُحُها». راغب می‏گوید: «نَفَقَ الشَّیْ‏ءُ: مَضی وَ نَفِدَ» یعنی شی‏ء رفت و تمام شد در صحاح گوید:«نَفَقَ الزَّادُ نَفْقاً: نَفِدَ» توشه تمام شد. زمخشری از یعقوب نقل کرده: «نَفِدَ الشَّیْ‏ءُ و نَفَقَ واحِدٌ» یعنی هردو به یک معنی است. علی هذا انفاق را از آن انفاق گویند که شخص مال را بدان وسیله از دستش خارج می‏کند و یا فانی می‏نماید. . آنچه از مال در راه خدا خرج می‏کنید خدا به آن دانا است . بگو اگر مالک خزائن رحمت پروردگارم بودید آن وقت از خرج کردن امساک می‏کردید از ترس آنکه خرج کنید تمام شود، راغب آن را لازم و به معنی تمام شدن دانسته است. نَفَقَةُ: آنچه خرج و مصرف می‏شود. . آنچه از نفقه خرج کردید و یا نذریکه انجام دادید خدا آن را می‏داند. جمع آن نفقات است. . انفاق انفاق یعنی خرج مال در راه خدا اعم از واجب و مستحب از چیزیهایی است که قرآن و روایات درباره آن بسیار تشویق کرده‏اند و آن یکی از اسباب تعدیل ثروت و پر کردن شکاف جامعه هاست، بخل و امساک هر قدر مذموم و منهی است در مقابل انفاق مانند آن و بیشتر از آن ممدوح می‏باشد. خداوند می‏فرماید: . و نیز آنان را به زارعی تشبیه کرده که با کاشتن یک دانه، هفتصد دانه بلکه بیشتر به دست می‏آورند . نفاق‏ نفاق مصدر است به معنی منافق بودن، منافق کسی است که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است . طبرسی در وجه تسمیه در جائی می‏گوید: منافق به سوی مؤمن با ایمان خارج می‏شود و به سوی کافر با کفر. و در جای دیگر می‏گوید: علت این تسمیه آن است که منافق از ایمان به طرف کفر خارج شده است. ناگفته نماند: نَفَق (بر وزن فرس) نقبی است در زیر زمین که درب دیگری برای خروج دارد و در آیه . مراد همان نقب است یعنی اگر بتوانی نقبی در زمین یا نردبانی بر آسمان بجوئی. و نیز ناگفته نماند: یربوع خزنده ایست شبیه به موش (شاید موش صحرائی یا راسو بوده باشد) این خزنده دو لانه می‏سازد یکی به نام نافقاء که آن را مخفی می‏دارد دیگری به نام قاصعاء که آشکار است چون دشمن در قاصعاء به آن حمله کند وارد نافقاء شده و از آن خارج می‏شود این مطلب در صحاح و قاموس و اقرب الموارد نقل شده، طبرسی در علت تسمیه نافقاء فرموده که: یربوع از آن خارج می‏شود. به نظر راغب در مفردات و فیومی در مصباح تمسیه منافق از «نَفَق» به معنی نقب است که از راهی به دین وارد و از راه دیگری خارج می‏شود. به هر حال منافق را از آن منافق گوئیم که از ایمان خارج شده چنانکه از طبرسی نقل شد و یا از دری وارد و از در دیگری خارج شده چنانکه از راغب نقل گردید و شاید از . علت تسمیه را فهمید که فسق به معنی خروج است. فعل نفاق از باب مفاعله آید مثل: . منافق از کافر خطرناکتر و عذاب او در آخرت از کافر سختتر است زیرا به حکم دزد خانگی است و پلی است که کفار به وسیله آن به خرابکاری در اسلام راه می‏یابند قرآن مجید می‏فرماید: . منافقان در پائین‏ترین درجه آتش هستند و نیز فرموده: . در صدر اول اسلام منافقان در کارهای رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» بسیار کارشکنی کردند حالاتشان اغلب در سوره توبه که در سال نهم هجرت نازل شده و در سوره منافقون و جاهای دیگر مذکور است و نیز زنان منافق نیز کم نبوده‏اند که قرآن پنج بار «منافقات» را در ردیف «منافقین» آورده است.

پیشنهاد کاربران

راه باریک در زمین که به سوی جایی کی رود.


کلمات دیگر: