کلمه جو
صفحه اصلی

محرکه

فارسی به انگلیسی

locomotive

locomotive, motive


فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث محرک جمع : محرکات . یا ادوی. محرکه . دارو هایی که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتری در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند منهبه .

لغت نامه دهخدا

( محرکة ) محرکة. [ م ُ ح َرْ رِ ک َ ] ( ع ص ) مؤنث محرک. رجوع به محرک شود.
- ادویه محرکه ؛ داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویة منبهه.
- علت محرکة ؛ علت فاعله. رجوع به فاعله شود.

محرکة. [ م ُ ح َرْ رَ ک َ ] ( ع ص ) مؤنث مُحَرَّک. رجوع به مُحَرَّک شود. || ( اصطلاح لغویان ) کلمه ای که حرکت تمام حروف متحرک آن فتحه است. با فتحه همه حروف کلمه مگر حرف آخر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): برش محرکة؛ خجکهای سیاه ؛ حسنة محرکة، نیکی ؛ دحرج محرکة، گرد کرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

محرکة. [ م ُ ح َرْ رَ ک َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَرَّک . رجوع به مُحَرَّک شود. || (اصطلاح لغویان ) کلمه ای که حرکت تمام حروف متحرک آن فتحه است . با فتحه ٔ همه ٔ حروف کلمه مگر حرف آخر. (یادداشت مرحوم دهخدا): برش محرکة؛ خجکهای سیاه ؛ حسنة محرکة، نیکی ؛ دحرج محرکة، گرد کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).


محرکة. [ م ُ ح َرْ رِ ک َ ] (ع ص ) مؤنث محرک . رجوع به محرک شود.
- ادویه ٔ محرکه ؛ داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویة منبهه .
- علت محرکة ؛ علت فاعله . رجوع به فاعله شود.


فرهنگ عمید

= محرک

محرک#NAME?


دانشنامه عمومی

پیش ران


پیشنهاد کاربران

motive
تولید حرکت فیزیکی یا مکانیکی


کلمات دیگر: