مترادف تفتیش : بازجست، بازرسی، پرسش، پی جویی، تجسس، تفحص، جست وجو، سانسور، کاوش، وارسی، واپژوهیدن، جست وجوکردن، کاویدن، کاوش کردن، بازرسی کردن، تفحص کردن
برابر پارسی : بازجویی، بازرسی، جستجو، کاویدن
inspection
بازرسي , تفتيش , بازديد , معاينه , سرکشي , روفتن , جاروب کردن , زدودن , از اين سو بان سوحرکت دادن , بسرعت گذشتن از , وسعت ميدان ديد , جارو
۱. بازجست، بازرسی، پرسش، پیجویی، تجسس، تفحص، جستجو، سانسور، کاوش، وارسی
۲. واپژوهیدن، جستجو کردن، کاویدن، کاوش کردن، بازرسی کردن، تفحص کردن
بازجست، بازرسی، پرسش، پیجویی، تجسس، تفحص، جستجو، سانسور، کاوش، وارسی
واپژوهیدن، جستجو کردن، کاویدن، کاوش کردن، بازرسی کردن، تفحص کردن
بازجوی