( اسم ) جمع جدار دیوارها.
ذو جدر چرا گاهی است بر شش میل از مدینه در ناحیه قبا .
اخطل (از معجم البلدان ).
ابوذؤیب (از معجم البلدان ).
جدر. [ ج َ ] (اِخ ) ذو جدر؛ چراگاهی است بر شش میل از مدینه در ناحیه ٔ قبا. آن ناحیه مخصوص شتران حضرت رسول (ص ) بود که مورد هجوم و غارت شد. (مراصد الاطلاع ).
منجیک .
اسدی .
شمس فخری .
جدر. [ ج َ دَ ] (ع اِ) گره گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گره گوشت ، خواه خلقی باشد یا از زدن یا از زخم . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). جَدره و جُدره یکی از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). ج ، اَجدار. (قطر المحیط) (منتهی الارب ).
ابن الاعرابی (از اقرب الموارد).
جدر. [ ج َ دِ ] (ع ص ) سزاوار.شایسته . لایق . (ناظم الاطباء). خلیق . (قطر المحیط).
جدر. [ ج ِ ] (ع اِ) گیاهی است . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام گیاهی است که در ریگ زار روید. (ناظم الاطباء). جِدرَه یکی از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (قطر المحیط).
جدر. [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جدار. (منتهی الارب ). || نباتی است . (مهذب الاسماء).
جدر. [ ج ُ دُ ] (ع اِ) جمع جدار که به معنی دیوار است . (غیاث اللغات ) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ).
جذر۲#NAME?