کلمه جو
صفحه اصلی

حبط

فرهنگ فارسی

بر آماسیدن شکم شتر و درد کردن از ناکواردی گیاه یا از خوردن حندقوق

لغت نامه دهخدا

حبط. [ ح َ ] ( ع مص ) باطل شدن کار. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ). حبوط. باطل شدن و ناچیز شدن. حبط عمل ؛ باطل و ناچیز شدن آن.( غیاث اللغات ). || حبط دم قتیل ؛ هدر و باطل شدن خون کشته. || باطل شدن ثواب عمل.

حبط. [ ح َ ب َ ] ( ع اِ ) نشان زخم ( یعنی ضرب ) یا تازیانه بر بدن. ( منتهی الارب ). اثر جرح و مقرعه.

حبط. [ ح َ ب َ] ( ع مص ) آماسیدن پستان و غیر آن. ( منتهی الارب ). برآماسیدن شکم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || تازه شدن جراحت. ( منتهی الارب ). واسر شدن جراحت.( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ). || بماندن نشان ریش پس از درستی. ( تاج المصادر بیهقی ).

حبط. [ ح َ ب ِ ] ( ع ص ) بعیر حبط؛ شتر شکم آماسیده یا درد شکم گرفته از ناگواری گیاه یا خوردن حندقوق. ( منتهی الارب ).

حبط. [ ح َ ] ( ع مص ) برآماسیدن شکم شتر و درد کردن از ناگواری گیاه یا از خوردن حندقوق. ( منتهی الارب ).

حبط. [ ح َ ] (ع مص ) باطل شدن کار. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ). حبوط. باطل شدن و ناچیز شدن . حبط عمل ؛ باطل و ناچیز شدن آن .(غیاث اللغات ). || حبط دم قتیل ؛ هدر و باطل شدن خون کشته . || باطل شدن ثواب عمل .


حبط. [ ح َ ] (ع مص ) برآماسیدن شکم شتر و درد کردن از ناگواری گیاه یا از خوردن حندقوق . (منتهی الارب ).


حبط. [ ح َ ب َ ] (ع اِ) نشان زخم (یعنی ضرب ) یا تازیانه بر بدن . (منتهی الارب ). اثر جرح و مقرعه .


حبط. [ ح َ ب َ] (ع مص ) آماسیدن پستان و غیر آن . (منتهی الارب ). برآماسیدن شکم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || تازه شدن جراحت . (منتهی الارب ). واسر شدن جراحت .(تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). || بماندن نشان ریش پس از درستی . (تاج المصادر بیهقی ).


حبط. [ ح َ ب ِ ] (ع ص ) بعیر حبط؛ شتر شکم آماسیده یا درد شکم گرفته از ناگواری گیاه یا خوردن حندقوق . (منتهی الارب ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَبِطَ: باطل شد (حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
معنی حَبَّةٍ: دانه
معنی أَحْبَطَ: حبط ونابود کرد(حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
معنی حَبِطَتْ: باطل شد (حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
معنی سَیُحْبِطُ: به زودی تباه وبی اثر خواهد کرد (حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
معنی تَحْبَطَ: که بی نتیجه شود-که باطل شود(حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
معنی یَحْبَطَنَّ: قطعاً باطل و بی اثرمی شود - قطعاً تباه می شود (حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
تکرار در قرآن: ۱۶(بار)


کلمات دیگر: