عددهشت
ثمانیه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- هشت . ۲- درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است .یا آبائ ثمانیه . هشت فلک ( افلاک سبع. سیاره و فلک البروج ) . یاجنات ثمانیه . هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه . دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه .
فرقه از فرق میان عیسی و محمد علیهما السلام
فرقه از فرق میان عیسی و محمد علیهما السلام
فرهنگ معین
(ثَ یِ ) [ ع . ] (اِ. ) هشت .
لغت نامه دهخدا
ثمانیة. [ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام . (ابن الندیم ).
ثمانیة. [ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان از جوهری ).
( ثمانیة ) ثمانیة. [ ث َ ی َ ] ( ع عدد، ص ، اِ ) ثمانی. || هشت مرد. || دراهمی که وزن ده عدد آن هشت مثقال بوده است. ( مفاتیح العلوم ). || ثمانیة رجال ؛ هشت مرد. || آباء ثمانیه ؛ هشت فلک یعنی افلاک سبعه سیاره و فلک البروج. || جنات ثمانیه ؛ هشت بهشت. هشت خلد چنانکه حافظ گوید:
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر عشق تو از هر دوعالم آزاد است.
|| رذائل ثمانیة، دو طرف افراط و تفریط فضائل اربعه.
ثمانیة. [ ث َ نی ی َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان از جوهری ).
ثمانیة. [ ث َ نی ی َ ] ( اِخ ) فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام. ( ابن الندیم ).
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر عشق تو از هر دوعالم آزاد است.
|| رذائل ثمانیة، دو طرف افراط و تفریط فضائل اربعه.
ثمانیة. [ ث َ نی ی َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان از جوهری ).
ثمانیة. [ ث َ نی ی َ ] ( اِخ ) فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام. ( ابن الندیم ).
ثمانیة. [ ث َ ی َ ] (ع عدد، ص ، اِ) ثمانی . || هشت مرد. || دراهمی که وزن ده عدد آن هشت مثقال بوده است . (مفاتیح العلوم ). || ثمانیة رجال ؛ هشت مرد. || آباء ثمانیه ؛ هشت فلک یعنی افلاک سبعه ٔ سیاره و فلک البروج . || جنات ثمانیه ؛ هشت بهشت . هشت خلد چنانکه حافظ گوید:
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر عشق تو از هر دوعالم آزاد است .
|| رذائل ثمانیة، دو طرف افراط و تفریط فضائل اربعه .
فرهنگ عمید
هشت گانه.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی ثَمَانِیَةَ: هشت
معنی یَحْمِلُونَ: حمل می کنند ( منظور از عبارت "ﭐلَّذِینَ یَحْمِلُونَ ﭐلْعَرْشَ، کسانیکه عرش را حمل می کنند" آن بندگان مقربیست که فرامین الهی که اداره کننده جزء جزء آفرینش است و از علم بی انتهای او نشأت گرفته، را در اجزاء عالم توزیع و به دست عاملان اجرای آن می سپارند....
معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
ریشه کلمه:
ثمن (۱۹ بار)
معنی یَحْمِلُونَ: حمل می کنند ( منظور از عبارت "ﭐلَّذِینَ یَحْمِلُونَ ﭐلْعَرْشَ، کسانیکه عرش را حمل می کنند" آن بندگان مقربیست که فرامین الهی که اداره کننده جزء جزء آفرینش است و از علم بی انتهای او نشأت گرفته، را در اجزاء عالم توزیع و به دست عاملان اجرای آن می سپارند....
معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
ریشه کلمه:
ثمن (۱۹ بار)
wikialkb: ثَمَانِیَة
پیشنهاد کاربران
هشت
کلمات دیگر: